همان ناقوسی که صدا دارد را بزن / ایدههای چنین و چنان را رها کن / ترکی هست، در هر چیزی ترکی هست / از همانجا نور راه مییابد
پرندهها میخوانند / در وقت بامدادان / که دوباره آغاز کن / میگفتند / ساکن نمان در آنچه رفته / یا آنچه هنوز نیامده / جنگها را دوباره میجنگند / و کبوتر صلح دوباره اسیر میشود / میخرندش / میفروشندش / و باز میخرندش /کبوتر هرگز آزاد نیست
همان ناقوسی که صدا دارد را بزن / ایدههای چنین و چنان را رها کن / تَرَکی هست، در هر چیزی ترکی هست / از همانجا نور راه مییابد
ما نشانه خواستیم / نشانهها نازل شد / ولادت، خیانت دید / ازدواج بر باد رفت / بله / و بیوگی دولتها / نشانههایی برای همه
با این جمعیت بیقانون / دیگر نمیتوانم ادامه دهم / وقتی که قاتلان بر فراز نشستهاند / و بلند بلند دعایشان را میخوانند / اما آنها ابری پرصاعقه را فرا خواندهاند / و صدایم به ایشان خواهد رسید که میگویم
همان ناقوسی که صدا دارد را بزن / ایدههای چنین و چنان را رها کن / هر چیزی ترکی دارد / از همانجا نور راه مییابد
میتوان تکهها را کنار هم گذاشت / اما همه را با هم هرگز نمیتوان داشت / میتوان آهنگ مارش را شروع کرد / طبلی در کار نیست / هر قلبی به عاشق شدن میرسد / اما همچون پناهندهای
همان ناقوسی که صدا دارد را بزن / ایدههای چنین و چنان را رها کن / ترکی هست، در هر چیزی ترکی هست / از همانجا نور راه مییابد
همان ناقوسی که صدا دارد را بزن / ایدههای چنین و چنان را رها کن / ترکی هست، در هر چیزی ترکی هست / از همانجا نور راه مییابد
از همانجا نور راه مییابد / از همانجا نور راه مییابد