کریستوف پندرسکی و بث گیبنز | نگاهی به اجرای تازه‌ای از سمفونی ترانه‌های اندوه

پاراساندر
پاراساندر
هنریک گورتسکی بث گیبنز پرتیسهد  کریستف پندرسکی

خواننده‌ی گروه پورتیسهد و کریستوف پندرسکی ، رهبر ارکستر و چهره‌ی سرشناس موسیقی فیلم، اجرایی بر اساس سمفونی شناخته‌شده‌ی گورسکی داشته‌اند که عجیب حالتان را دگرگون خواهد کرد. اثری که آن قدر به گوش آشنا بوده که اغلب نادیده گرفته شده است.

پیچفورک | ترجمه: نگار خلف

هرگز کارمان با هنریک گورسکی تمام نخواهد شد، همان آهنگساز لهستانی که سمفونی شماره ۳* او دل عامه‌ی مردم را به دست آورد و جوری وارد ذهن ۹۹.۹۹۹ درصد از مردم شد که هیچ اثر ارکسترال جدید دیگری نشده است. راحت می‌توان گفت که این اثر جاودان است: همین سه سال پیش بود که ساکسیفونیست آوانگارد یعنی کالین ستتسون نسخه‌ی خودش از این قطعه را ارائه داد. ستتسون را اغلب با کارهای بی‌رحم و رعب‌آور می‌شناسند، مثل اثرش برای کلاسیک ترسناک و مدرن Hereditary. او پیش پیچ و خم باوقار و ملایم اثر گورتسکی وفادارانه درس پس می‌دهد، مثل هر کس دیگری که سراغ این اثر رفته باشد.

و حالا از بث گیبنز بگوییم، صدای پورتیسهد و مسلماً منبع لمس‌شدنی‌ترین حس و حال خراب در تریپ هاپ. اگر تنومند بودن مد نظر باشد، گیبنز خواننده‌ای قوی حساب نمی‌شود چرا که صدای او هرگز وحدت ساختاری یک لوستر را هم به هم نمی‌ریزد! اما ناله‌ی خش‌دار و تلخ او که روی آن رگه‌های قهوه خشک شده و لکه‌های نیکوتین نشسته است، حس عمیقِ ترسی یخ زده، نومیدی و ضعف را به جانمان می‌اندازد.

در موومان آغازگر، صدای او درست از همان لحظه که به انتهای پر اضطراب و مبهم تارهای صوتی‌اش می‌رسد، گیرا و آشناست. سمفونی شماره ۳ ته رنگ کابوسی دارد که حرکتش رو به آرام شدن است. یکی از متن‌ها صدای مادری است که بچه‌ی کشته شده‌اش را صدا می‌زند و گیبنز آن حس دلشوره را کاملا رو می‌کند.

بخشی از تنشی که حس می‌کنیم به خاطر صدای آموزش ندیده‌ی اوست که بلندای این سنگلاخ را می‌پیماید. ویبراتوی او محکم و پر تحریر است و با تلاش بسیار کنترل می‌شود. این صدا شدیدا یادآور صدای کسی است که مشغول مبارزه با هجوم ناگهانی وحشت است. این صدا از تست خوانندگی اپرا سربلند بیرون نمی‌آید، اما این همان صدایی است که در انتقال ارتعاشات خالص به کاری که ممکن است تکراری شده باشد، موفق شده است.

به ویژه در موومان دوم که به خاطر نشستن روی چند پیام تبلیغاتی لطف خود را از دست داده است. با وجود این، وقتی صدای گیبنز با آن می‌خواند، حس گوتیک خوبی دارد. گیبنز متن لهستانی را در حالی فراگرفت که حتی یک کلمه هم لهستانی صحبت نکرده بود. او از پس این مانع خوب برآمده است چرا که در اجرایش هیچ جور بیگانگی با این زبان حس نمی‌شود. سمفونی رادیوی ملی لهستان و کریستوف پندرسکی ، چهره‌ی موسیقی کلاسیک لهستانی(همان کسی که در فیلم جن‌گیر و درخشش از او شنیدید) با گیبنز همراه شده‌اند و به نظر می‌رسد این ارکستر از بیان پویا و لطیف او جانی دوباره می‌گیرد. قوت تارهای صوتی او مثل الماس سخت است و زیبایی پر تابشی دارد که تیزی‌اش در وجود شما فرو می‌رود. این قطعه به آرامی شما را مشوش می‌کند و این دستاوردی چشمگیر برای قطعه‌ای است که دهه‌ها به عنوان یک کلاسیک ساده از آن یاد شده است.

یکی از دلایلی که سمفونی شماره ۳ جاودان خواهد ماند این است که به هیچ وجه “مدرن” نیست. تعریف شما از این کلمه هر چیزی می‌تواند باشد: کلاژی تکه تکه یا زوایای زمخت و تیز یا خالی بودن از عواطف. گفته می‌شود که پیر بولز، چهره‌ی بی‌پروای مدرنیسم قرن ۲۰، در طول اجرای اول این سمفونی از بین تماشاچیان فریاد زده است «لعنت!**».
این اثر کاری پر زرق و برق است و می‌توانست زمانی قبل از حرکت ماشین‌ها روی جاده‌های صاف توسط آنتون بروکنر یا گوستاو مالر نوشته شود. این اثر توهین بولز را تاب آورد و زنده ماند. اما هنوز عظمتی در دستاورد گیبنز، کریستوف پندرسکی و ارکستر سمفونی رادیوی ملی لهستان وجود دارد: «سمفونی ترانه‌های اندوهگین» حس سیاهی و حتی ناامنی دارد.

  • این سمفونی با عنوان “ترانه‌های اندوهگین” یا “آهنگ سوگواری” نیز شناخته می‌شود که روایتی است از فضای اندوهبار اردوگاه‌های کار/مرگ در دوره‌ی آلمان نازی.
    **در اصل Merde به فرانسوی. معنای Shit در انگلیسی را می‌دهد.

در ادامه بخوانید