رقص رنگها: جشنواره اعجابانگیز مردان وودابه
مردان در صفهای منظم شانهبهشانه و در کنار هم میایستند، صدای طبل با ریتمی ثابت ادامه دارد و پاهایشان با ضربآهنگ طبل، خاک نرم دشت را میکوبد. حرکاتشان در ظاهر شبیه به یکدیگر است اما در جزئیات، متفاوت

خورشیدِ آخرین روزهای فصل باران، کمکم در حال غروب کردن است و بر فراز دشتهای سبزِ فصلی، هالهای کهربایی میپاشد. از دور دستها، صدای کوبش طبلها آرام اما پیوسته به گوش میرسد؛ ضربآهنگی که هر چه به قلب اردوگاه نزدیکتر میشوی، گویی ریتم آن تندتر و صدای آن بلندتر میشود.
مردان قبیله، قد بلند و باریکاندام، با جامههای رنگی بر تن، شالهای گلدوزیشده و گردنبندهایی از جنس مهره و صدف، آرامآرام وارد میدان مرکزی اردوگاه میشوند. روی صورتشان نقاشیهایی با رنگهای گیاهی کشیده شده: زمینهای قهوهای-سرخ، خطهای سفید دور چشمها، و لکههای زرد و قرمز که در نور شامگاهی تلالویی خیرهکننده و درخشان دارد. وقتی میخندند، سفیدی دندانهایشان برقی خیرهکننده دارد؛ تبسمی برای مسحور کردن داوران، سه زن از خانوادههای معتبر و مهم قبیله.

مردان در صفهای منظم شانهبهشانه و در کنار هم میایستند، صدای طبل با ریتمی ثابت ادامه دارد و پاهایشان با ضربآهنگ طبل، خاک نرم دشت را میکوبد. حرکاتشان در ظاهر شبیه به یکدیگر است اما در جزئیات، متفاوت: یکی ابروهایش را بالا میاندازد تا سفیدی چشمها بیشتر نمایان شود، و دیگری با چرخش آرام سر، نور خورشید را بر گونههای برجستهاش انعکاس میدهد.
جاپتاها با زخمهای حکشده و خالکوبیشان حس صلابت و اصالت را نمایش میدهند، و سودوسوکایها با قدهای بلند و حرکات نرم و پر جزئیات، ظرافت و کشیدگی بدنهایشان را به رخ میکشند. در گوشهٔ میدان، زنان پیر و جوان با لباسهای درخشان، ردیف نشستهاند و درحالیکه پچپچ میکنند و میخندند، رقبا را زیر نظر دارند و ارزیابی میکنند.

شبهنگام، چراغی جز آتشهای کوچک برپا شده توسط جوانان و کودکان قبیله، در اردوگاه دیده نمیشود. بوی دود و گیاهان معطر با نسیم دشت آمیخته است. مردان قبیله، نوشیدنی تیرهرنگِ بهدستآمده از پوست تخمیرشدهٔ درختان را مزهمزّه میکنند؛ معجونی که حرارت درونی بدنهایشان را بالا میبرد، آنها را از خودبیخود میکند و گویی ریتم کوبش طبلها را حتی تندتر میکند.
لحظهٔ اوج مراسم با آیین یاکه فرامیرسد: سکوتی کوتاه ناگهان بر میدانگاه حکم فرما میشود. آنگاه مردان یکبهیک قدم پیش میگذارند، خیره در چشمان داوران، با آخرین حرکتهای ظریف و حسابشدهشان، بار دیگر به صف میشوند. نگاههای سریع و دقیق زنان، تعیین میکند که آن سال چه کسی نهفقط زیباترین مرد مراسم، بلکه حامل افتخار وودابه خواهد بود.
با این وجود رفتن از میدان بدون پیروزی هم مایۀ خجالت و شرمساری نیست؛ چرا که شرکت در گرِوول جزئی از آیین اخلاقی کهن مردم وودابه یعنی پولااکو بشمار میآید – جایی که حتی رقابت برای زیبایی باید با وقار، صبر و ظرافت همراه باشد.

وودابه (به زبان فُلفُلده: Woɗaaɓe)، که با نامهای مِبورورو یا بورورو نیز شناخته میشوند، گروهی کوچک از قوم فُلانى هستند. این گروه کوچک قومی بهطور سنتی دامداری میکنند و مردمی کوچنشین در ناحیهٔ ساحلاند.
وودابهها همراه با دامهای خود در منطقهٔ نیمهبیابانی معروف به «ساحل» (Sahelian zone) و در پهنۀ جغرافیایی نسبتاً وسیعی مدام، کوچ میکنند. محل زندگی آنها چهار کشور نیجر، نیجریه، چاد و کامرون است.
با جمعیتی در حدود ۱۲۵ هزار نفر، وودابه یک اقلیت قومی کوچک به شمار میآید.
قوم وودابه، سفرهای گستردهای در سراسر جغرافیای آفریقای غربی انجام میدهند و گاهی تا آفریقای مرکزی نیز پیش میروند. آنها به دو قبیلهٔ بزرگ دِگِرِیی (Degereÿi) و آلیجامس (Alijams) تقسیم میشوند، که خود به تیرهها و زیرتیرههای گسترده و سپس به خانوادههایی کوچکتر تقسیم میشوند.
در سالهایی مواجهه با فاجعه، خشکسالی، قحطی و مرگ، برای بقا به کوچهای بلندمدت به دیگر کشورها روی میآورند. از اینرو میتوان شماری از آنها را در بورکینافاسو، مالی و نیز در جمهوری آفریقای مرکزی یا سودان نیز یافت.
امروزه، وودابه یا مِبورورو در برخی کشورهای شرق آفریقا نیز زندگی میکنند، از جمله کنیا، اوگاندا و اتیوپی.

وودابه/مِبورورو–فُلانى که بزرگترین گروه کوچنشین های جهان هستند، نقش اقتصادی مهمی را در این منطقه ایفا میکنند. همانطور که ویکس (Weeks 1978:133) یادآور شده است: «گلههای گاو و گوسفند آنها منبع اصلی گوشت برای صدها روستا، شهر و ناحیه از وَدایی (Wadai)، فراتر از کرانهٔ دریاچهٔ چاد، تا سواحل اقیانوس اطلس در سنگال است».
آنها تحرک زیادی دارند و بهطور میانگین هر سه روز یکبار جابهجا میشوند، از منابع پراکندهٔ محیط بهره میبرند و شیوهٔ تولید خود را با «ریتم ضرباندار» این منطقه نیمه خشک سازگار کردهاند (جانسون 1993:27؛ گلانتز 1987:51). فرهنگ مادی و اقتصادی آنها به این تحرک بالا سازگار است؛ داراییهایشان اندک است و بهراحتی به مکان تازه نقل مکان می کنند.
در فصل باران، گروههای دودمانی پدرسالار نزدیک به هم میمانند و به این ترتیب روابط اجتماعی بیشتر می شود. اما در فصل خشک، اردوگاهها در فاصلههای زیاد پراکنده میشوند و به دلیل بُعد مسافت، ارتباطات اجتماعی به حداقل میرسد. شورایی از مردان (suura) جابهجاییها را درون هر گروه دودمانی بررسی و تعیین میکند، هرچند هر سرپرست خانوار – که همیشه مرد است – آزاد است هر زمان و به هر کجا که بخواهد برود.

کوچنشینان دامدار وودابه/مِبورورو در نیجر در اردوگاههای سیار گاوداری زندگی میکنند و هویت قومی و معیشتشان بر دامداری و گاو استوار است.
آنها اغلب خود را «پرندگان بوتهزار» (solli ladde) یا «مردم بوتهزار» (taguu ladde) مینامند و بدینگونه، هویت قومی خود را با محیط زیست طبیعیشان پیوند میزنند و به ارتباط اقتصادی و نمادین میان انسان و محیط باور عمیقی دارند. همسایگانشان آنان را با نام «**مبورورو**» – یا همان «فولانی گاودار» – میشناسند؛ لقبی که گاه رنگی از تحقیر به خود میگیرد و یادآور زندگی در اردوگاههای دامداری، دور از ارتباط با شهرها و تجارت مدرن است. البته همین انزوا سبب شده فرهنگ، زبان و سنتهایشان از گزند تغییرات سریع جهان مدرن تا حد زیادی دور بماند.
با این حال، در بسترهای دیگر، وودابه خود را از محیط طبیعی جدا میانگارند و «خانه» (wuro) و «بوتهزار» (ladde) را بهعنوان دو قطب متقابل ساختاری در نظر میگیرند. گاوها هم «اهلی» و هم «وحشی» توصیف میشوند، که نشاندهندهٔ نقش آنها بهعنوان واسطه بین طبیعت و انسان یا بین فضای اجتماعی و فضای غیر اجتماعی است.

در کامرون، وودابه در سراسر قلمرو ملی پراکندهاند و تحت چهار لامیدات (Lamidat – نهاد سنتی عالیرتبه) قرار دارند که خود زیرنظر رهبران محلی موسوم به آردو (Ardo) اداره میشوند.
برخی از نظریهپردازان بر این باورند که فولانیها حاصل آمیزش یهودیان و اعراب با قبیلهای سودانی با خاستگاه کوشیتی هستند که در روزگار نخستین اسلام به آفریقا آمدند. ستوان بوید الکساندر میگفت فولانیها «مردمانی جالب با منشأ شرقی» هستند که باور بر این بوده ابتدا از شرق به مصر آمده و حدود ۲۵۰۰ سال پیش، در دوران دودمان تبس، از آنجا رانده شدهاند.
ماهیت مهاجرتی وودابه/مِبورورو–فُلانى و مفهوم «منطقهٔ دلبستگی»
وودابه/مِبورورو–فُلانى چندین گونهٔ متفاوت از جابهجایی دارند. این حرکتها را میتوان به دو دستهٔ اصلی تقسیم کرد:
- حرکتهای کوتاه که هدفشان یافتن علوفه و آب برای دامهاست.
- کوچهای فصلی (ترانشومانس) بین چراگاههای فصل باران و چراگاههای فصل خشک.
با وجود تحرک بسیار بالا، وودابه/مِبورورو–فُلانى تمایل دارند هر سال از همان محدودههای کلی زیستی استفاده کنند.
آنها واژگان بسیار گستردهای برای نامگذاری انواع حرکتهای کوچ دارند، و در میان گروههای مختلف، این اصطلاحات گاهی با تفاوتهای اندک در کاربرد همراهاند (لوفتسدوتیر 2000). این جابهجاییها را میتوان با توجه به طول مسیر، فصل انجام کوچ و همچنین با درنظر گرفتن فاصلههای خاص – مانند فاصله از چاه یا نزدیکی به محل استقرار قبلی – دستهبندی کرد.
علاوه بر این، وودابه نوعی کوچ تاریخی به نام پِرُل (perol) را نیز میشناسند. این واژه به جابهجاییای «غیرعادی» اشاره دارد که اغلب بهمعنای بهرهبرداری موقت از فضاهای تازه و بیگانه است؛ حرکتی که نهتنها گروه را از «منطقهٔ دلبستگی» خود دور میکند، بلکه آنها را به قلمروی کاملاً بیگانه میبرد. پِرُل یک راهبرد تطبیقی برای مقابله با شرایط دشوار زیستمحیطی یا سیاسی است. هرچند بیشتر مواقع تمایل بر آن است که این حرکت موقتی باشد، اما در مواردی میتواند به اسکان دائمی منجر شود؛ با این حال، بسیاری آرزو دارند دوباره به گاری یا منطقه ی دلبستگی خود بازگردند.
وودابه ها چراگاه فصل خشک یا ناحیهٔ اطراف پرکاربردترین چاهها را با مفاهیم گاری (gari) یا نگِندی (ngenndi) «منطقهٔ دلبستگی» میشناسند. واژهٔ گاری به منطقهای گفته میشود که یا دارای یک شهر است یا نزدیک به یک منبع آب (چاه یا آبگیر). بنابراین ایده و کاربرد گاری بر همزیستی انسان و محیط استوار است. هرچند چراگاههای فصل باران اغلب سال به سال در همان محل تکرار میشوند، اما بهطور معمول این نواحی بهعنوان گاری شناخته نمیشوند.
بهطور کلی، جوامع شبانکار با مصرف ارزن امرارمعاش میکنند، زیرا این غله ارزش کالری بالایی دارد. برای اینکه یک جامعه بتواند کاملاً بر شیر دام متکی باشد، نسبت تعداد حیوان به انسان باید بسیار بالا باشد (گفو 1992:20). ارتباط «منطقهٔ دلبستگی» با استقرار انسانی بر اهمیت ارزن برای جوامع شبانی تأکید میکند و همچنین وابستگی آنها به جوامع کشاورز را برجسته میسازد؛ همانهایی که بخشی از ساختار اجتماعی و تاریخ وودابهاند (دوپیر 1972:12).
در این چارچوب، «بوتهزار» (ladde) در زمینهٔ «منطقهٔ دلبستگی» بهشدت اجتماعی شده است، زیرا حضور و روابط میان انسانهای متعلق به قومیتهای مختلف – که اغلب از طریق دادوستد پیوند دارند – در آن جریان دارد. در چنین شرایطی، شهر (سِعیرِه – si’ire) نیز در برابر بوتهزار قرار نمیگیرد، بلکه بخشی از آن محسوب میشود.
باید تأکید کرد که گاری لزوماً به یک منطقهٔ پرجمعیت اشاره ندارد. تصاویری که هنگام صحبت از ویرانی لَدِه (و در نتیجهٔ تخریب گاری) در ذهن شکل میگیرد، این موضوع را روشن میکند؛ آنها این حالت را با تعبیر ladde wati بیان میکنند، که در ترجمهٔ تحتاللفظی بهمعنای «بوتهزار مرده است» است. Ladde wati به منطقهای گفته میشود که حیوانات وحشی آن را ترک کردهاند، درختانش قطع شده، زمینهای کشاورزی وسیع گشته و جمعیت انسانی بالا رفته است. همانطور که به من توضیح دادند: «دیگر آنجا بوتهزار نیست».
وودابه مفهوم دیگری به نام ladde hurram نیز دارند که به «بوتهزار وحشی» اشاره میکند. این واژه در مورد فضایی بهکار میرود که هیچ سکونت انسانی ندارد؛ یعنی نه انسان آنجا زندگی میکند، نه چاه یا منبع آب در آنجا هست و نه شهری وجود دارد. وقتی این مفهوم را خودشان توضیح می دهند، تأکید دارند که چنین فضایی نهتنها از انسان خالیست، بلکه محل حضور دزدان و ارواح پلید گینی (جمع: ginnol) است و بنابراین بهصورت ذاتی خطرناک شمرده میشود. مشکل دزدان و ارواح پلید در لَدِه هم یافت میشود، اما در لَدِه هورام شدیدتر است، زیرا حضور انسان و شناخت دقیق او از لَدِه ، امنیت آن را بیشتر میکند.
اگر این مفاهیم – سِعیرِه (شهر)، لَدِه (بوتهزار) و لَدِه هورام (بوتهزار وحشی) – را کنار هم قرار دهیم، میتوان دریافت که آنها در مقیاسی از بیشترین تراکم جمعیت انسانی تا نبود کامل آن قرار میگیرند.
خانهٔ وودابه/مِبورورو–فُلانى که وورو نام دارد، از چند بخش کوچکتر به نام سودو تشکیل شده است. مفهوم وورو تنها به «خانه» به معنای فیزیکی آن محدود نمیشود، بلکه یک واحد اجتماعی–جغرافیایی است که سرپرستی آن با مرد خانواده است و معمولاً پیوند خویشاوندی اعضا را به هم متصل میکند.
هر سودو شامل یک تخت (leso) و یک میز (saga) است که با نیمدایرهای از شاخهها بر روی زمین از محیط اطراف متمایز میشود. هر سودو به یکی از همسران خانواده تعلق دارد و تقریباً بهطور کامل یک فضای زنانه است. زن بیشتر وقت خود را درون یا اطراف آن میگذراند، همهٔ وسایل شخصیاش در همانجاست و خانواده و دوستانش را به آن فضا دعوت میکند.
با این حال، وورو بهعنوان یک کل به شوهر تعلق دارد و او تصمیم میگیرد که کجا برپا شود، هر چند وقت یکبار جابهجا شود و با چه کسانی همسایگی داشته باشد. ویژگی سیّار وورو به این معناست که این ساختار به یک مکان ثابت وابسته نیست و هویت آن بیشتر با اشیاء و چینشهای معین شناخته میشود تا با زمین آن، و علاوه بر این، فضاهای آن بهشدت بر اساس قواعد اجتماعی تنظیم شدهاند.
سازوکارهای مختلفِ مربوط به وورو – از جمله اینکه چه کسی آن را برپا کند، در کجا و با چه همسایگانی و در چه زمانی – نهتنها در قالب نقشهای جنسیتی بلکه تا حدی نیز در قالب هویتهای قومی درک میشوند. هرچند واژهٔ وورو برای خانههای سایر قومیتها نیز به کار میرود، اما ویژگیهای اصلی سازماندهی آن ارتباط تنگاتنگی با ساختار اجتماعی و سیاسی وودابه/مِبورورو–فُلانى دارد. وورو (و سودو) بهعنوان کوچکترین و بنیادیترین واحد در نظام دودمانی شناخته میشود. همچنین همانگونه که پیشتر گفته شد، سیّالیّت، بخشی جداییناپذیر از هویت این قوم است.
همانند مفهوم «منطقهٔ دلبستگی»، وورو نیز بهعنوان فضایی برای همزیستی انسانی، همبستگی و امنیت در نظر گرفته میشود. هرچه فاصلهٔ فرد از خانه یا از سکونتگاه انسانی بیشتر شود، خطراتی که در بوتهزار در کمیناند نیز بیشتر میشوند. این خطرات هم به ویژگیهای فیزیکی بوتهزار برمیگردد – جایی که ممکن است آدم گم شود و از تشنگی بمیرد – و هم به تهدیدهایی چون دزدان، ارواح پلید (گینی/ginnol) یا در گذشته، حیوانات وحشی. استراتژی بقا برای آنها بر همکاری و نزدیکی به دیگر انسانها استوار است، نه بر حذف تعامل با آنها.
نمونهٔ بارز این امر «قرض دادن دام» یا هَبانایی (habana’i) است که نهادی اجتماعی برای توزیع مجدد ثروت بهشمار میرود. فرد با قرض دادن گاوهایش سرمایهٔ اجتماعی میاندوزد و پیوندهای حمایتی ایجاد میکند. این راهبردها، که امنیت را در محیطی غیرقابل پیشبینی افزایش میدهند، با هویت قومی وودابه پیوند مستقیم دارند؛ چنانکه میگویند: «کسی که در هَبانایی (قرض دادن دام) شرکت نکند، وودابه نیست.»
افراد تا زمانی که در محدودهٔ سکونت انسانی بمانند – یعنی در خانه یا نزدیک به دیگر اردوگاهها – در اماناند. یک اردوگاه نهتنها پناهگاهی برای مردم بلکه برای حیوانات اهلی نیز هست. گاوها در شب به صورت گروهی (سوگال/sogal) چرا میکنند، اما حیوانات کوچکتر برای در امان ماندن از شکارچیان به امنیت خانه وابستهاند. در فصل خشک، وقتی اردوگاهها فاصلهٔ زیادی با هم دارند، آسیبپذیری بیشتر میشود؛ اما در فصل باران، نزدیکی خانهها به یکدیگر موجب شکوفایی و امنیت است.
در فصل خشک، بوتهزار خطرناک (kalledum) دانسته میشود، زیرا اردوگاههای دیگر دورند و جرموخطر بیشتر میشود. بخشی از این افزایش خطر ناشی از آسیبپذیری بیشتر به دلیل انزواست، و بخشی نیز بهدلیل کمبود شدید غذا. بهعنوان نمونه، در بوتهزار فصل خشک، نگرانی بیشتری بابت امنیت یک مهمان دارند تا در فصل باران.
وودابه، وورو را بهعنوان فضایی امن میشناسند که درعینحال بخشی از بوتهزار است، اما با آن نیز تفاوت دارد و توسط محیط پیرامونش تعریف میشود. همانگونه که ریسمن میگوید: «بوتهزار در عین حال که نزدیک است، دور هم هست.»
زبان
وودابه/مِبورورو–فُلانى به زبان فُلفُلده (Fula) سخن میگویند و این زبان را بهطور سنتی به صورت مکتوب استفاده نمیکنند. فلفلده به شاخه ای از خانوادهٔ زبانی نیجر–کنگو تعلق دارد.
در زبان فلفلده، واژهٔ ودا (woɗa) به معنای «تابو» یا «حرام» است و وُدابِه (Woɗaaɓe) را می توان «مردمانِ تابو» معنی کرد. این نام گاهی بهعنوان «کسانی که حرمت تابوها را نگاه میدارند» ترجمه میشود و به انزوای فرهنگی وودابه از بقیهٔ جامعهٔ فولبه و ادعای آنها که سنتهای «کهنتر» از همسایگان فولبهٔ خود را حفظ کردهاند، اشاره دارد.
پولااکو؛ شالودهٔ زندگی وودابه
روح زندگی وودابهها در آیین اخلاقی کهنشان، یعنی پولااکو (pulaaku)، متجسم است. این نظام ارزشی، چارچوبی برای روابط اجتماعی، ساختار خانواده و حتی راه و رسم برخوردها و تعاملات روزانه ی آنها را تعیین میکند. پولااکو چهار ستون اصلی دارد:
- سِمتِنده (semteende) – متانت و فروتنی: آشکار کردن خشم، ترس یا هیجان نشانهٔ ضعف است. حتی در بحرانیترین لحظات، یک وودابه باید با چهرهای آرام و لحنی ملایم ظاهر شود.
- مونیال (munyal) – بردباری و تابآوری: در اقلیم خشن و مهاجرتهای طاقتفرسا، بردباری کلید بقاست. وودابهها آموختهاند که مشکلات را آهسته و پیوسته پشت سر بگذارند.
- هَکیلو (hakkilo) – دوراندیشی و احتیاط: هر تصمیمی باید با نگاه به آینده گرفته شود. شتابزدگی تهدیدی برای زندگی قبیلهای است.
- امانا (amana) – وفاداری و اعتماد: پایبندی به پیمانها و روابط خانوادگی سنگبنای اعتبار فردی است. شکستن قول از بزرگترین لکههای ننگ اجتماعی به شمار میآید.
این ارزشها نهتنها در برخوردهای روزانه، بلکه در مهمترین آیین اجتماعی آنان، یعنی جشنوارهٔ گِرِوول (Gerewol)، نمودی چشم نواز و خیرهکننده مییابند.
جشنوارهٔ گِرِوول
وودابهها اهمیت زیادی برای زیبایی و دلربایی قائلاند، چرا که این دو عنصر نقشی اساسی در فرهنگشان دارد. در برقراری روابط، مسئولیت اصلی بر عهدهٔ مرد است که باید توجه یک زن را به خود جلب کند.

گِرِوول Guerewol آیین سالانهٔ خواستگاری در میان قوم وودابه از شاخهٔ فولانی نیجر است. سالانه، این کوچنشینان در جشنوارهای به نام گِرِوول (Gerewol) گرد هم میآیند؛ مهمترین آیین وودابه که در آن مردان با هم رقابت میکنند تا از سوی زنان جوان در سن ازدواج، بهعنوان زیباترین مرد برگزیده شوند. محل گردهمایی اصلی و مشهور این جشن، شهر اِن-گال (In-Gall) در شمالغرب نیجر است؛ جایی که افزون بر اجرای گ گِرِوول ، بازار بزرگ و نشستهای قبیلهای میان وودابه و طوارق برگزار میشود. بخش اصلی رقص این جشن یاکه (Yaake) نام دارد. دیگر بخشهای کمتر شناختهشده، شامل چانهزنی بر سر مهریه، مسابقهٔ شترسواری یا رقابتهای دیگر میان خواستگاران است. این جشن در طول چرخهٔ کوچ سالانهٔ وودابه، از نیامی تا شمال کامرون و نیجریه نیز برگزار میشود.
در میان مردم وودابه، زیبایی و دلربایی نه یک خواستهٔ فردی، بلکه ارزشی بنیادین و معیار سنجش جایگاه اجتماعی است. در فرهنگ آنان، آغاز هر رابطهٔ عاشقانه بر عهدهٔ مرد است؛ او باید با ظاهر، رفتار و جذابیت خود قلب یک زن را به تسخیر درآورد. از این رو، مردان وودابه زمان، پول و نیروی زیادی را صرف آرایش و زینت خود میکنند: لباسهایی رنگین و پرنقش، زیورهایی از مهره و صدف، و آرایش چهره با رنگهای گیاهی که سفیدی چشم و دندان را برجسته میسازد. برق نگاه و لبخند مرواریدگون، در کنار قامتی کشیده و حرکات ظریف، همه ابزارهایی برای پیروزی در این میدان رقابت نرم و بیصدا هستند.

شکوه این رقابت سالی یک بار، در این جشنواره به اوج میرسد؛ مهمترین آیین اجتماعی وودابهها. در این مراسم، مردان به صف میایستند؛ با چهرهها رنگآمیزیشده، بدنها آراسته و پوشیده در پارچههای پرنقش، و لبخندها کشیده و ثابت، گویی برای ثبت در حافظهٔ ابدی قبیله تمام اینکارها را انجام می دهند. در برابر آنها، زنان جوان و مجرد، با دقت و ظرافت نگاه میکنند تا «زیباترین مرد» را برگزینند؛ برنده افتخار این را مییابد که زیباییاش نشان از برتری روح و منش او را هم دارد.
گِرِوول همواره در پایان فصل باران برگزار میشود، زمانی که منطقهٔ ساحلی (Sahel) از بارشهای فصلی سرسبز شده و چراگاههای تازه برای دامها پدید آمده است. مکان دقیق جشنواره تا لحظات آخر پنهان میماند، گویی خود این موضوع هم بهانهای برای حفظ رمزآلودی این قبیله ی باستانی است. اما هر جا که باشد، صحنهای از رنگ، آواز، رقص و نگاههای پرمعنا بر گسترهٔ خاک سرخ و آسمان آبی سوزان آفریقاست.
در این رقابت زیبایی که ویژهٔ مردان است، زنان اغلب بسیار جواناند؛ گاه حتی در سنین ۱۲ یا ۱۳ سالگی. در جامعهٔ وودابه که چند همسری (polygamy و polygyny) یک هنجار پذیرفتهشده است، مردان در این میدان رقابت عاشقانه، هدفی آزاد برای انتخاب زنان به شمار میآیند. معیار زیبایی مردانه در نگاه وودابهها، قد بلند، سفیدی چشمها و دندانهاست. از همین رو، مردان هنگام رقص و نمایش، چشمان خود را بهطور اغراقآمیز میچرخانند و لبخندِ پهنی میزنند تا این ویژگیها را برجسته کنند.
آرایش چهرهٔ آنان با رنگهای گیاهی و معدنی متنوع، صحنهای از شکوه رنگها میآفریند. لباسها با مهرهها، پرها، دکمهها و زینتهای درخشان، و گاه با جلیقهها و کلاههای آینهکوب، جلوهای تماشایی و پرهیجان پیدا میکند. از نگاه یک ناظر بیرونی، ترکیب آرایش، لباس پرزرقوبرق و حرکات موزون، ظاهری بهغایت زنانه دارد؛ اما در بطن فرهنگ وودابه، این آمیزه آرایش و لباس و حرکات موزون یادآور شکوه طاووس های نر و یا پرندگان بهشتی است که پرهای رنگین خود را برای جلب نظر جنس مخالف میگسترانند. در عمق باور این قوم، آنها جانباور (animist) هستند و شاید همین پیوند فکری با طبیعت، سبب شده حرکات و نمایشهایشان رنگ و بوی حیات حیوانات وحشی را داشته باشد.
دو گروه اصلی در این جشنواره، سودوسوکای و جاپتا هستند.
هر دو گروه، آیینی کهن از خالکوبی با زخمگذاری را اجرا میکنند: با تیغهای برنده بر پوست شکاف میزنند، سپس خاکستر را به زخم باز میمالند تا طرحی سیاهرنگ شکل بگیرد که کمی برجستگی دارد (خالکوبی کلوئیدی). این فرایند از کودکی آغاز میشود و با گذر زمان، طرحها و زخمهای تازه به آن افزوده میشود. جاپتاها نسبت به سودوسوکایها، نقشونگار بیشتری بر چهره و بدن خود دارند. تفاوتهای جسمانی نیز دیده میشود؛ سودوسوکایها ظریفتر و باریکاندامترند، بسیاری صورتی شبیه مدلها دارند و همگی به طرز چشمگیری لاغرند.
رقص، قلب تپندهٔ جشنواره است. مردان ساعتهای طولانی، در حلقهها یا صفوف منظم، با ریتمهای باستانی که نسلهاست تکرار میشود، میرقصند. این سبک از مراسم شامل آواز گروهی، کفزدن، کوبیدن پا و همراهی با زنگولههاست. ریتمها تکرارشونده، هیپنوتیک و کوبهایاند و رقص بهشکل حرکت موجی دستهجمعی در خطی بههمپیوسته انجام میشود، جایی که مردان بازوان خود را در هم قفل کرده و با پنجهٔ پا بالا و پایین میروند.
در طول گِرِوول ، مردانِ جوان آرایشکرده و آراسته، رقص یاکه را در ردیفی منظم و در برابر دختران آماده ی ازدواج اجرا میکنند، گاهی این مراسم و رقص و پایکوبی تا هفت روز پیاپی و ساعاتی طولانی زیر آفتاب سوزان صحرا صورت می گیرد. برخی جوانان برای تحمل این بازه ی زمانی طولانی، شربتی تخمیری از پوست درخت مینوشند که گفته میشود خاصیت توهمزایی دارد.
نقطهٔ اوج این جشنواره، رقص آیینی یاکه (Yaake) است. در این بخش، مردان در صف هایی به خط ایستاده و تمام توان خود را برای بهترین حرکات به نمایش میگذارند، در حالی که سه زن – که توسط بزرگان مرد قبیله براساس صبر و مقاومتشان انتخاب شدهاند – نقش داور را بر عهده دارند. این سه زن با نگاهی سنجشگر، تنها یک مرد را بهعنوان جذابترین و شایستهترین برمیگزینند؛ افتخاری که نهتنها زیبایی، بلکه وقار و مهارت فرد را نیز تایید میکند.
شرکت در جشنوارهٔ گِرِوول برای زنان، تنها پس از آن ممکن است که نخستین قاعدگیشان را پشت سر گذاشته باشند. این شرط، نشانگر ورود آنان به دنیای بزرگسالی و آمادگی برای روابط زناشویی در نگاه فرهنگ وودابه است. هنگام گزینش، زنان بهخوبی آگاهند که انتخاب یک مرد در این مراسم، به احتمال فراوان به رابطهٔ جنسی با او خواهد انجامید، البته اگر مرد نیز پذیرای آن زن باشد. این پیوند میتواند تنها یک شب دوام داشته باشد یا به رابطهای طولانیتر بینجامد که گاه سرانجام آن ازدواج است.
در جامعهٔ وودابه، یک مرد میتواند چندین همسر داشته باشد. نکتهٔ جالب آنکه همسر دوم یا سوم غالباً از نگاه همسر نخست، جایگاهی محترم و مثبت دارد و این چندهمسری لزوماً موجب رقابت و تنش میان زنان نمیشود. اگر مردی نابارور باشد، ممکن است از یکی از مردان طایفه بخواهد که همسرش را باردار کند. حتی در برخی موارد، مردان اجازه میدهند همسرانشان با مردان زیباتر همبستر شوند تا فرزندانی خوشسیما به دنیا بیایند.
در این فرهنگ، کودکان نماد مردانگی، ثروت و نیروی کار هستند. هرچه تعداد فرزندان بیشتر باشد، اعتبار و جایگاه مرد بالاتر میرود. این نیز راهی برای جبران نرخ بالای مرگومیر کودکان و نوزادان در جامعه است؛ چرا که داشتن فرزندان متعدد، تضمینی برای ادامهٔ نسل و بقای خانواده به شمار میآید.
گاوها سرمایهٔ زندهٔ وودابهاند و نشانهٔ آشکار ثروت؛ هرچند بهندرت گوشت آنها خورده میشود. رژیم غذایی روزانه اغلب گیاهمحور است: ارزن، شیر، و گهگاه کاساوا یا مانیوک (ریشه نشاستهای است که در مناطق گرمسیری رشد میکند. این گیاه نیز مانند ارزن، بسیار مقاوم و پرمحصول است و میتواند در شرایط کمآب نیز دوام بیاور، کاساوا را میتوان پخت، سرخ کرد یا به صورت آرد درآورد و از آن برای تهیه نان یا پودینگ استفاده کرد). دامها برای مبادله با کالاهای دیگر به کار میروند و مهارت وودابهها در دامپروری مثالزدنی است؛ چنانکه حتی پسران هفتساله مسئولیت نگهداری گله را به عهده می گیرند.
دین و باورها
هرچند وودابه از نخستین قبایل آفریقایی بودند که به اسلام گرویدند، بسیاری از رسوم کهن مبورورو را حفظ کردهاند. آنان نماز، روزه و حج را بهجا میآورند، اما بهدلیل ترس از جهان ارواح، همچنان از تعویذ و طلسم برای محافظت بهره میگیرند.
اسلام در میان وودابه در سدهٔ شانزدهم میلادی، با تبلیغ دانشمند مسلمان المَغیلی در میان نخبگان شمال نیجریه، اهمیت یافت. او نقش مهمی در اسلام آوردن طبقات حاکم هوسا، فولانی و طوارق داشت.
کد رفتاری وودابه – که بخشی از همان پولااکو است – بر فروتنی (سِمتینده)، بردباری (مونیال)، دوراندیشی (هکیلو) و وفاداری (اَمَنا) تأکید دارد.
در فرهنگ آنان، پدر و مادر حق ندارند مستقیماً با دو فرزند نخست خود سخن بگویند و اغلب این کودکان نزد پدربزرگ و مادربزرگ پرورش مییابند. همچنین زن و شوهر در روز نمیتوانند دست یکدیگر را بگیرند یا بهطور صمیمی گپ بزنند.
نمادشناسی و جایگاه اجتماعی–اقتصادی گاو
در جامعهٔ وودابه/مبورورو–فولانی، دامها – بهویژه گاو – همزمان معناهای عملی، نمادین و اجتماعی دارند. گاوها شیر و گوشت برای فروش و مبادله با ارزن فراهم میکنند، اما فراتر از آن، نقش مرکزی در آیینهای گذار زندگی (تولد، ازدواج، مرگ) و نظام هدیهدهی هَبَنایی دارند؛ سیستمی که هم روابط اجتماعی را درون و بیرون تبار تقویت میکند و هم ریسک زندگی شبانی را کاهش میدهد.
گاو بورورو (بورورو زبو) «گاو اصیل» وودابه دانسته میشود. این گاوها پیوندی شخصی با صاحب خود دارند، به نام خود واکنش نشان میدهند، تسلیم افراد غریبه نمیشوند، و همین موجب دزدیدن آنها را بسیار دشوار می کند. وودابه ها، شخصیت این گاوها را با واژهٔ جیکّو (خلقوخو) توصیف میکنند – همان واژهای که برای انسان بهکار میرود – و این گاوها را نیمهوحشی میدانند.
برخلاف گاوهای بورورو، گاو آزواک فاقد پیوند عاطفی وودابه با انسان است و بیشتر مطیع و مناسب حمل بار بهشمار میآید. هر گاو نامی دارد که معمولاً همان نام مادرش است، امری که تداوم نمادین نسلها را میرساند.
اشیای مربوط به گاوها، مانند طناب گوساله (دانگول) و کاسهٔ شیردوشی (بیردوده)، تابوهایی سخت دارند و بیحرمتی به آنها بهباور مردم موجب مرگ یا گمشدن گاو میشود. حتی تناسب واژگان فولفُلده (آتش – yiite، گاو – nagge، خورشید – naange) در یک طبقهٔ مشترک زبانی، جایگاه نمادین گاو را برجسته میکند.
رابطهٔ وودابه با گاوها نه سلسلهمراتبی، بلکه متقابل و وابسته است: همانطور که مردم به گاوها آب و غذا می دهند و از آنها مراقبت می کنند، گاو نیز با شیرش زندگی را برای وودابه ممکن میکند. حتی بند ناف نوزاد را در کنار میلههای نگهدارندهٔ طناب گوساله دفن میکنند (سیبیرو)، که پیوندی نمادین میان خاک، زایش و گاو ایجاد میکند.
جینول و فضای اجتماعی
جینول (Ginnol) در باور وودابه روح یا شیطان بوتهزار است و نماد مرز میان وورو (خانهٔ امن سیار) و لَدّه (بوتهزار پرخطر) محسوب می شود. جینول به اردوگاه وارد نمیشود مگر آنکه آتش محوطهٔ گاوها خاموش شود. حضورش بیشتر بهصورت دیدن آتشهای مرموز در دوردست یا شنیدن صداها تجربه میشود و گاه باعث دیوانگی یا مرگ افراد تنها در بوتهزار میگردد.
بر پایهٔ باورها، برخی گاوهای با نژاد مختلط حامل جینول هستند و خطرناک محسوب میشوند. همچنین جینول جنبهٔ تنبیه اخلاقی دارد: اگر کسی گاو فراوان داشته باشد ولی به دیگران هدیه ندهد، روح یا شیطان بوته زار موجب شورش گله شده و صاحب را ناگزیر میکند تا گاوهای زیادی را بکشد و گوشتشان را میان مردم پخش کند – آیینی که «کار جینول» نامیده میشود.
منابع:
Photo Gallery: © Jordi Zaragozà Anglès
Photo Gallery: © Emili Bayona
Kristin Loftsdóttir. “Birds of the Bush: Wodaabe Distinctions of Society and Nature”, University of Iceland
Mette Bovin. “Nomads who Cultivate Beauty: Wod̳aab̳e Dances and Visual Arts in Niger”
Wikipedia, the free encyclopedia
kwekudee-tripdownmemorylane.blogspot.com