یادداشتی بر فیلم روزهای کامل | درامِ ژاپنی و مراقبهوار ویم وندرس
بیشک «روزهای کامل»، موفقترین فیلم روایی وندرس در سالهای گذشته است. این داستانِ توالتهای توکیو با ریتم ملایمش، با حسوحال قدم زدنی آرام و عمیق که در سکون رخ میدهد، بهطور آشکار وامدار کارهای یاسوجیرو اوزو (Yasujirō Ozu) است. اما در عین حال یادآور جواهر "سینمای آهسته" فدریکو ویروژ (Federico Veiroj) و فیلم A Useful Life و شاهکار خود وندرس، یعنی Wings of Desire نیز است. هیرایاما ممکن است یک فرشته نباشد، اما چیزی ناب در شادی آرام دنیای اطرافش وجود دارد.
نقدی بر فیلم روزهای کامل ساختۀ ویم وندرس
نوشتۀ: Wendy Ide – مترجم: سامان کرمپور | مقاله انگلیسی
همۀ روزها یکسان هستند. هیرایاما ( با بازی کوجی یاکوشو)، مردی کمحرف که دهۀ 60 زندگی را میگذراند، در آپارتمان محقر خود که نور خاکستری کمرمقی بر آن میتابد، هر صبح قبل از سحر از خواب بیدار میشود. لباسهایش را میپوشد، یک قوطی قهوه سرد از دستگاه وندینگ (فروش خودکار) جلوی خانهاش میگیرد و با وَن کوچکش به راه میافتد تا کار روزانهاش را آغاز و توالتهای عمومی توکیو را با دقتی مثالزدنی تمیز کند. زندگیاش انزواطلبانه است، هیرایاما میتواند روزها را با اَدا کردن تنها چند کلمۀ کوتاه سپری کند. اگر مردم متوجهاش شوند، او را به عنوان یک فرد ناسازگار با جامعه میبینند، اما غالباً حتی کسی متوجه حضورش هم نمیشود. با این تفاسیر، فیلم باید سوهان روح باشد و خراشی بر روانمان بیاندازد، در ردۀ فیلم «در روز گراندهاگ» که ناامیدی و بوی شاش دستشویی های عمومی هم به آن اضافه شده باشد. اما «ویم وندرس» در فیلمش دقیقاً خلاف این رویه را رفته. «روزهای کامل» همچون یک مراقبۀ ذن در مورد زیبایی، احساس رضایت و سادگی است، تصویری از دردی دوستداشتنی که بهطور غیرمنتظرهای ارزش زندگی را یادآوری میکند. همهچیز به نوع نگاه شما به جهان پیرامون بستگی دارد و این در پیام عمیق و لطیف فیلم نهفته است. هیرایاما با چشمانش به دنیا مینگرد، اما با قلبش میبیند.
در فرهنگ ژاپن کلمهای وجود دارد، تحت عنوان «komorebi» که در ابتدا عنوان اصلی فیلم نیز همین بوده. ترجمۀ تحتاللفظیاش میشود: “نشت نور خورشید از میان درختان”، اما این مفهوم جنبههای عمیقتر و بیشتری دارد. «کُمُرِبی» از ارتباط ژرف با طبیعت و ضرورت مکث و تعلیق در لحظههای زندگی حرف میزند و این وقفهها کمک میکنند تا جزئیات کوچک و به ظاهر بیاهمیت جهان پیرامون را در حد کمال، جذب و درک کنیم. هیرایاما علاوهبراینکه این مفهوم را از درون درک کرده، سنگبنای وجود خودش را هم روی آن پایه نهاده. او هر چیز و هر فردی را به یک اندازه مهم و با ظرفیتی یکسان برای تعالی میبیند. در حالی که دیگر عابران پیاده، ولگردی را که در پارک زمانش را سپری میکند، نادیده میگیرند، هیرایاما با شگفتی حرکتهای مرد ولگرد را نظاره میکند و محو تماشای ابراز وجود او با رقص نامعقولش میشود. و یا خود توالتها، اگرچه کارکردی فرومایه دارند، اما از نظر معماری و ساختار، همچون جواهری در طول فیلم میدرخشند.
رَد وجود زاهدانۀ هیرایاما در اصولی که رعایت میکند، قابل رهگیریست: قطعات موسیقی که با نوار کاستهای کلکسیونی پخش میشود و گمان ما این است که به دوران جوانی او برمیگردد. کتابهای دست دومی که از بخش کتابفروشی محلی خریداری شده؛ یک دوربین خانگی کامپکت که با آن چیزایی که خوشحالش میکند را ثبت میکند، مثلاً تعامل و تلاقی آسمان و درختان. ظاهراً درختان برای هیرایاما اهمیت خاصی دارند، او نهالهای ظریف و شکنندۀ درخت افرا ژاپنی را با دقت نجات میدهد و در آپارتمانش آنها را پرورش میدهد.
همان اندازه که این مسلک و شیوۀ زندگی، به چشم ما حائز اهمیت و معنوی میآید، بازی و عملکرد عالی کوجی یاکوشو هم در تلقی ما بیتاثیر نیست. بازیگری که پیش از این در فیلمهایی همچون «خاطرات یک گیشا»، «اورکا» و «بابل» نقش داشته و همین موضوع میتواند یک جهانبینی درونی فوقالعاده غنی را، تقریباً بدون تکیه بر دیالوگ، منتقل کند.
موسیقیهای انتخابشده نیز در درک ما از سیر درونی هیرایاما، اهمیت زیادی دارد. او به موسیقی راک دهه 60 و 70 آمریکایی و بریتانیایی گوش میدهد، گروههایی مثل Velvet Underground، the Kinks، Otis Redding، Patti Smith و همچنین موسیقی فولک ژاپنی همان دوره. انتخاب موسیقی، بهویژه آهنگ «لو رید» که عنوان فیلم از آن اقتباس شده و قطعۀ «احساس خوب» از نینا سیمون، در خلال فیلم برای ما پنجرههایی به روح او را باز میکنند. هیرایاما هماهنگی را در زندگیاش پیدا کرده، اگرچه پیشنهادهایی از زندگی قبلی و مرفه پیشینش وجود دارد که در آن این هارمونی و آرامش وجود نداشته. این حس صلح و متانت چیزی کمیاب در شخصیت اصلی یک فیلم است، هر چه باشد رونق سینما گِرد کشمکش و نزاع پرورش مییابد. بیهوده اسمش را درام نمیگذارند.
بیشک «روزهای کامل»، موفقترین فیلم روایی وندرس در سالهای گذشته است. این داستانِ توالتهای توکیو با ریتم ملایمش، با حسوحال قدم زدنی آرام و عمیق که در سکون رخ میدهد، بهطور آشکار وامدار کارهای یاسوجیرو اوزو (Yasujirō Ozu) است. اما در عین حال من را به یاد جواهر “سینمای آهسته” فدریکو ویروژ (Federico Veiroj) و فیلم A Useful Life و شاهکار خود وندرس، یعنی Wings of Desire انداخت. هیرایاما ممکن است یک فرشته نباشد، اما چیزی ناب در شادی آرام دنیای اطرافش وجود دارد.
میتوان روزهای کامل (نامزد اسکار بهترین فیلم بینالمللی) را علاوه بر یک فیلم، به عنوان یک مانیفست یا مرامنامه نیز در نظر گرفت، مباحثهای در جهت پیدا کردن روشی جایگزین برای زیستن.
از دید فیلم، کمال در رویکردی تقلیلگرایانه به جهان یافت میشود، کمال زمانی تحقق مییابد که به تشنگی خود برای تجربۀ احساسات و چیزهای نو که نیروی محرکۀ جامعه به حساب میآیند، تن ندهیم. تصادفی نیست که هیرایاما فناوریهای آنالوگ مثل نوار کاست و دوربینهای قدیمی را به تکنولوژیهای دیجیتال ترجیح میدهد. هجوم دیجیتال، با حواسپرتی و پارازیتی که با خود میآورد، در تقابل مستقیم با آرامش و خلوص معنویست که او هر روز در پی یافتنش است. شاید فیلم به شیوۀ فروتنانه و بیادعای خود نه فقط از یک نگاه جدید، بلکه از یک روش نو برای زندگی نیز دفاع میکند.