مونو نو آواره در ادبیات ژاپن
مونو نو آواره اشاره دارد به باخبریِ ما از ناپایداریِ اوضاع و احساسات شدیدی که از این بابت در دلمان به جوش میآید.
MONO NO AWARE در ادبیات ژاپن
تعمق دربارۀ گذشته گاهی وهمناک میشود. خاطراتمان گاهی انگار مالِ عمری قبل از ایناند، اصلاً مالِ آدمی دیگر، جهانی دیگر.
از خودت میپرسی «واقعاً این من بودهام؟»
حال به سرعت در گذشته فرو میرود و نابود میشود. اغلب از یاد میرود. زمان بیامان پیش میرود و ما را با غمی ژرف که قلبمان را میفشارد تنها میگذارد.
عبارت ژاپنیِ (物の哀れ) MONO NO AWARE از همین حرف میزند. مونو نو آواره اشاره دارد به باخبریِ ما از ناپایداریِ اوضاع و احساسات شدیدی که از این بابت در دلمان به جوش میآید. شکل غمناکی از زیبایی، یا غصه و اندوه، که هم میدانیم زندگیمان دارد میگذرد و هم میدانیم لحظهها درون این زندگیاند.
این مقاله ترجمۀ مطلبی است از وبسایت OsusumeBooks
غمِ باخبری در ژاپن
ژاپنیها در بهار دچار مونو نو آواره می شوند: زمانی که خیلیها غرق تماشای شکوفههای زیبای گیلاس (ساکورا) میشوند که وقتی فقط یک هفته از اوج شکوفاییشان گذشته میپژمرند و میریزند. هشیاری نسبت به ناپایداریِ اوضاع همراه میشود با گذر فصول و بخشی از ضمیرِ ژاپن را میسازد. به همین ترتیب مونو نو آواره در تمام هنرهای ژاپن متجلی میشود: انیمه، فیلم، موسیقی، هنرهای دیگر و ادبیات.
مونو نو آواره در ادبیات ژاپن
موتوئوری نوریناگا استاد مشهور در دورۀ ادو (1801-1730) میگوید این وظیفۀ ادبیات است که مونو نو آواره را بازتاب دهد. او چنین باور داشت: «شناختن مونو نو آواره نه فقط شناختنِ قدرت و ذاتِ ماه و شکوفههای گیلاس که شناختنِ قدرت و ذاتِ تکتک موجودات این جهان است و به جوش آمدن و احساسی شدن با هرکدامشان».
این پیامی است که میگوید هرچند لحظههای زندگی میآیند و میروند، اما زیبایی اوضاع دقیقاً به همین چندروزه بودنِ آن است. موقتی بودن، طعم تلخ و شیرین تغییر، همان حس «هعی روزگار»، همۀ اینها را باید قبول کرد.
پس بازهم مونو نو آواره در ادبیات. در کتاب اگزیستانسیالیستی کوبو آبه به نام «زن در تپهها» (1962)، مردی برای محافظت از یک روستای محلی باید پیوسته با بیل تپههای شنی را از آنجا دور کند. کوبو با این صحنه گذرِ ناگزیر و جبرانناپذیرِ زمان را نشان میدهد و دردی از ناپایداریِ زندگی در جانمان مینشانَد.
«اگر همیشه از ابتدا باور داشتید که بلیط سفر یک طرفه است، مجبور نبودید با تلاشی مذبوحانه خود را گول بزنید.»
زمان بیامان است. حال اغلب خیلی سریعتر از آنچه میل ماست از میان انگشتانمان میلغزد و در کام گذشته فرومیرود. اما باید این را بپذیریم. «باقیماندۀ روز» (2005) اثر کازوئو ایشی گورو میگوید این ماجرا ردخور ندارد و در عین حال میگوید باید پیش رفت.
«خبری از برگشتن به عقب نیست. نمیشود تا ابد بمانیم و فکر کنیم به اینکه ممکن بود چهطور شود».
این یک دعوت است که کاری بکن. باید خاطرات جدید ساخت، عوض آنکه برگردیم و به تماشای قبلیها بنشینیم.
چه وقتهایی دچار مونو نو آواره میشویم؟
سی شوناگون، نویسندۀ ژاپنی «کتاب بالش» (نوشته شده بر اساس تجربیات خود او به عنوان یک بانوی درباری در ژاپن در سال 1000 میلادی)، معتقد است که اگر بنشینیم و به روزگارهایی که با عشاق گذشتهمان داشتیم فکر کنیم سخت دچار مونو نو آواره میشویم. او در وصف چنین لحظهای میگوید:
«وقتی که انسان کسی را دیگر دوست ندارد [و] احساس میکند آدم دیگری شده، با اینکه هنوز همان آدم است.»
به هر حال غمِ باخبری از ناپایداریِ اوضاع هر لحظه ممکن است پیش بیاید. شاید وقتی در قطار نشستهای و چشم به باران دوختهای که از پنجرهات چکچک میکند، یا خیلی ساده وقتی میبینی که زمان دارد میگذرد.
این کلیپ تکان دهنده را ببینید تا طعم مونو نو آواره را بچشید.
موراکامی و مونو نو آواره
هاروکی موراکامی در «خواب»، از مجموعه داستان «فیل ناپدید میشود» (1993)، یک نمونۀ عالی از مونو نو آواره را به تصویر کشیده است. راوی یک زن ناشناس است که اختلال خواب دارد. سرگردان است و نمیتواند روزهای زندگی را مرزبندی کند و درنتیجه بی خیال نوشتن در دفترچه یادداشت روزانهاش میشود.
او در یکی از لحظات مونو نو آواره به خواننده میگوید:
«رد پایم به سرعت محو میشد قبل از اینکه حتی فرصت پیدا کنم که برگردم و نگاهی به آنها بیندازم.»
بعد به سمت آینه میرود و پانزده دقیقه به صورت خود خیره میشود تا به واقعیتِ اکنونِ خود هشیار شود. ناامیدانه دست و پا میزند که به حال بچسبد و با زوال لحظهها بجنگد.
بعد راوی از نوجوانی خود یاد میکند که آنا کارنینای لئو تولستوی را میخوانده. اما اکنون که شبها دوباره آنا کارنینا میخواند احساس میکند یک کتاب جدید است.
«بی هیچ اخطار قبلی تمام خاطرات آن به لرزه درآمدنها و در ابرها سیر کردنها از بین رفته و ناپدید شدهاند. پس آن وقت عظیمی که صرف خواندن کتابها کردم چه میشود؟ اینها همه چه معنیای دارد؟»
زمین را زیر پایتان حس کنید
همۀ ما در طول زندگی مونو نو آواره را تجربه میکنیم. اما نباید ناامید شویم. شاید دلمان بخواهد مقاومت کنیم اما یادمان باشد لحظهها اگر جاودانی بودند لذت و زیباییشان از بین میرفت و بیمزه میشدند. ما هم باید مثل شکوفههای گیلاس ژاپن رفتن لحظهها را تماشا کنیم و از آن به جوش بیاییم.
مونو نو آواره ژاپن ما را وامیدارد که زمین را زیر پایمان حس کنیم. دعوت به بزرگداشت تکتک لحظهها و لذت بردن از سفری که برای خود تدارک میبینیم.