ناکجا آباد | ریشههای انحطاط در نسل کشی میانمار
نسلکشی هیچگاه خودبهخود و یکباره رخ نمیدهد. آنچه واضح است، نسلکشی نیازمند برنامهریزی، هماهنگی و تصمیمگیری افراد نشسته بر مسند قدرت است.
ناکجا آباد | مجموعه عکس متیو(+) اسمیت از نسل کشی میانمار
گردآوری و ترجمه: شمیم شاهمردانی – ویرایش: ندا انوری
نسلکشی هیچگاه خودبهخود و یکباره رخ نمیدهد. آنچه واضح است، نسلکشی نیازمند برنامهریزی، هماهنگی و تصمیمگیری افراد نشسته بر مسند قدرت است. اینطور نیست شبی بیاید و روز بعد نباشد؛ نسلکشی فرایندی تدریجی و دیرپا است.
در سال 2017، روایت غالب از سلسله وقایع و اتفاقاتی که در ایالت راخین شمالیِ کشور میانمار رخ داد، حاکی از این است که ارتش میانمار بهطور خودجوش به صدها هزار نفر از مسلمانان قوم روهینگیا در روستاهای این ایالت هجوم آورد. حملاتی در پاسخ به کشتار دهها افسر پلیسی که در تاریخ 25 آگوست بهدست شبه نظامیان و افراد مجهول الهویهایی صورت گرفت.
اکنون با گذشت سالها از آن رخداد، ما میدانیم طی هفتهها و ماههای پیش از حملۀ شبه نظامیان روهینگیا در آگوست آن سال، مقامات دولتی وقت میانمار درحال تدارک زنجیرۀ گستردهای از جنایات خونبار علیه غیر نظامیان بومی روهینگیایی، بودهاند.
مقامات میانمار به شیوهای نظاممند، روستاییهای روهینگیایی را خلع سلاح کردند، وسایل خانگیای که ممکن بود بهجای سلاح سرد برای دفاع شخصی از آنها استفاده شود را مصادره کردند، حصارها و سازههای اطراف خانههای مسلمانان روهینگیایی را تخریب نمودند تا برای احاطه بر غیرنظامیان میدان دید بیشتری داشته باشند. مقامات جامعههای محلی، افراد غیر روهینگیایی این ایالت را آموزش نظامی دادند و آنها را مسلح کردند؛ جامعههایی که بذر کینه و دشمنیشان ، نسبت به مسلمانان همان منطقه، به شکلی هدفمند کاشته شده و با گذشت سالیان سال به درختی بلند و تنومند تبدیل شدهبود. آنها این افراد را عمیقاً و به شیوهای دور از ذهن آماده ساخته بودند تا به همسایگان و حتی دوستان نزدیک خود حمله کنند و آنها را از دم تیغ بگذرانند.
دولت مانع رسیدن کمکهای بشردوستانه به این منطقه شد و دسترسی امدادرسانان به این روستاها را در ابتدا محدود و در ادامه مسدود کرد. مقامات دولتی و محلی، پیش از حملات، مردم غیرنظامی را از لحاظ جسمی تضعیف کردند و مانیتورهای نظارتی را از مناطقی که در آینده، ارتش قرار بود آن نواحی و روستاها را به آتش بکشد، حذف نمودند. به تدریج آخرین تلاشهای میانمار برای ویرانی این قوم همانگونه که برنامهریزی شده بود پیش رفت. وقایع فجیع درنسل کشی میانمار با آمادگی قبلی بود، بحران به شکلی ناخواسته با کشتار ماموران پلیسی که در ماه اوت و روز سرنوشتساز بهدست مشتی ستیزهجو و اراذل و اوباش کشته شدند، آغاز نشد. شروع این جریان زمانی نبود که سربازان ارتش میانمار و مرئوسین افراطی آنها مردان، زنان و کودکان را در روستاهای ایالت راخین شمالی، به طرز وحشیانهای قتلعام کردند. نسلکشی زمانی کلید نخورد که بیش از 800 هزار غیر نظامی خسته، شوکه و وحشتزده، و اکثراً مجروح و زخمی به خارج مرزهای میانمار و به سوی بنگلادش گریختند. آنچه اکنون روشن است، قطار نسلکشی میانمار چند دهه پیش موتور خود را به مقصد روهینگیا، روشن کرده بود.
در اواخر دهۀ70، این موضوع در افق بینالمللی و با وجود ارائۀ هشدارها، شواهد و مدارکی که از سوی خود اقلیت روهینگیا به گروههای مدافع حقوق بشر، روزنامهنگاران و بقیه افراد داده میشد شک و شبهانگیز بود و مورد توجه بسیار قرار نمیگرفت؛ این فاجعه سالبهسال و قاببهقاب نزدیکتر میشد تا سرانجام در سال 2017، با غریوی دهشتناک بار دیگر چون زخمی کهنه سر باز کرد و همچنان با گذشت سالها این جریان در لایههای مختلف کشور حضور دارد.
بیشتر مردم روهینگیا گذشتهشان را آرمانی ترسیم نمیکنند؛ اما گذشته برایشان دورانی است که شهروندی تمام و کمالِ میانمار را در اختیار داشتند. سالهایی که جامعۀ میانمار دچار نزاع و درگیری داخلی نبود. زمانیکه هویت قومی روهینگیا محل بحث و تردید نبود. ولی این روزها، آشکارا موجودیت و هویت این اقلیت نادیده گرفته شده و رد میشود.
در سال1966، زمانیکه بیشتر مردم روهینگیا، مثل دیگر مردم میانمار، شهروند تمام و کمال این کشور به حساب میآمدند -زمانیکه کشور هنوز برمه نامیده میشد- ارتش میانمار، عملیاتی را با عنوان ناگامین (پادشاه اژدها) کلید زد. عملیاتی که برای بررسی و ثبت آمار ساکنان سه ایالت و دو بخش، که اکنون تحت عنوان یک “منطقه” شناخته میشوند صورت گرفت. سرشماری برای تمام ساکنین کشور برمه بود، خواه مسافران خارجی و موقت و خواه ساکنین داخلی و دائمی. سرشماری بهصورت اجباری انجام شد و این عملیات در نهایت در فوریه سال 1968 به ایالت راخین رسید و ماهیت قوم روهینگیا را هدف قرار داد.
درست شبیه وقایع رخ داده در سالهای اخیر، در سال 1974، سربازان ارتش، کل روستاهای روهینگیا نشین را مورد ضرب و شتم و آزار و اذیت قرار دادند؛ دست به کشتار و تجاوز غیر نظامیان زدند و بهاینترتیب، بیش از دویست هزار نفر از این قوم را به سمت مرزهای بنگلادش فراری دادند.
پوشش خبری، پراکنده اما مستدل بود. روزنامۀFar Eastern Economic Review در تاریخ 14 ژوئیه سال 1974 گزارش داد:
آپارتاید برمه، حملات کوبنده و شدیدی علیه قوم روهینگیا داشته و آنطورکه از شواهد و مدارک برمیآید؛ این اقلیت قومی، در مواجهه با بیتابعیتی ، جابهجایی و تغییر مکانیِ مدام، درحال تبدیلشدن به فلسطینِ آسیای شرقی است.
در ژوئیۀ 1974، وزیر امور خارجۀ بنگلادش، از میانمار بازدید کرد و خیلی زود رئیس جمهور میانمار، نی وین (Ne Win)، موافقت کرد تا پناهندگان روهینگیایی که به بنگلادش گریخته بودند را به کشور بازگرداند ؛درحالیکه دولت بنگلادش در جریان این وقایع تحت فشار و انتقاد دائمی بود صدها هزار روهینگیائی که به تازگی جلای وطن نموده بودند بار دیگر به میانمار بازگشتند.
پرسش این بود ؛ در ژوئیۀ آن سال، چرا دولت میانمار از بازگشت اجباری گروهی، که به تازگی به آنها حمله کرده و از میانمار بیرون رانده بود، حمایت و پشتیبانی کرد؟
دولت نظامی وقت میانمار، با تصویب قانون شهروندی 1982 فصل جدیدی را در تاریخ این سرزمین رقم زد. سلب تابعیت و حق شهروندی قوم روهینگیا آغاز جریانی بود که در پی تصویب آن مقامات میتوانستند ادعا کنند اقلیت قومی روهینگیا دیگر جزئی از مردم سرزمین میانمار بهشمار نمیروند. دولت نظامی وقت، از این محرومیت قانونی، برای سلسلهایی از خشونتها و تحقیرهای روزانه علیه روهینگیا، سوءاستفاده کرد.
شبانه، کارمندان دولتی روهینگیایی، شغل و حقوق بازنشستگی خود را از دست دادند و همگی بومیان روهینگیایی، از حق داشتن ملیت میانماری بینصیب شدند. جنرال نی وین از این قانون بحث برانگیز، مسیری برای روشن کردن وضعیت میهمانان و افراد دارای خون مختلط یاد کرد و افزود :”خارجیهایی که در زمان استقلال در برمه (میانمار) ساکن شدهاند به مشکلی بزرگ برای این سرزمین بدل گشتهاند. آنهایی که اقامت طولانی مدت را نشان دادهاند، طبق قانون، تابعیت مشارکتی به آنها اعطا میشود و بهاینترتیب، این افراد غیر تابع، حق داشتن هیچگونه نقشی در دولت و موقعیتهای اداری نخواهند داشت. بهاینترتیب، بیشتر روهینگیاییها در وضعیت محرومیت قرار گرفتند.”
قانون شهروندی 1982، به زودی تبدیل به مؤثرترین ابزار بیوطنی و سلب تابعیت در سراسر جهان شد و میانمار به کشوری تبدیل شد که نسبتبه هرنقطۀ دیگر در جهان، بیشترین مردم بدون تابعیت را در داخل مرزهای خود داشت.
با گذشت زمان مشخص شد، حملات سال 1978 و محرومیت قانونی سال 1982 مقدمهای است بر موج دیگری از خشونتها که اقلیت روهینگیا در سال 1991 شاهدش خواهند بود.
ارتش میانمار تحت عنوان” عملیات پاکسازی و خالصسازی ملت” نسلکشی دیگری را بر علیه بومیان روهینگیا آغاز کرد که حال در پوشش عملیات ضد شورش صورت میگرفت. روزنامۀ New York Times، در گزارشی نوشت “ترس و وحشت مداوم ، مردمی در هراس دائمی برای گریز از این کشور”. در فوریۀ همان سال New York Times در مقالهای دیگر نوشت :”آنها درحال فرار از ارتش برمه هستند” و ادامه داد “تمام قتلها، تجاوزها، اجبار افراد برای پیوستن به گروههای سربازگیری و تخریب مساجد و مدارس، همگی بخشی از برنامۀ شورای نظامی در جهت همسان سازی جمعیت برمه است”.
وقتی کار از کار گذشت، دولت میانمار بار دیگر صدها هزار روهینگیایی را به ترک خاک میانمار و فرار به بنگلادش مجبور کرد؛
و بار دیگر تاریخ در این نقطه تکرار شد؛میانمار- بنگلادش مسیر تاریخی کوچ و بازگشت این اقلیت در طول تاریخ.
با بازگشت اجباری اقلیت روهینگیایی به میانمار، مقامات کشوری و ایالتی بار دیگر سیاستهای تبعیضآمیزی را علیۀ این جمعیت بهکار بستند. دولت، بهواسطۀ سلسلهای از سیاستها و دستورها، بومیان روهینگیایی را در روستاها محصور کرد و مانع رفت و آمد آزادانۀ آنها به نقاط دیگر شد. دولت، محدودیتهایی را درمورد تولد وازدواج-که هر دو اقداماتی در جهت نسلکشی بودند- را اعمال کرد و اینبار دیگر جنبههای زندگی آنها، مثل تعمیر و بازسازی خانه های روستاییان نیز نظارت، کنترل و محدود شد.
با گذشت سالها، مقامات کشوری در کورۀ دشمنی مسلمانان روهینگیا و بوداییان راخین، هیزم ریختند و بر آتش این نزاع دمیدند. بیشتر جمعیت ایالت راخین را بوداییان راخین تشکیل میدهند و از حقوق شهروندی کامل برخوردار هستند اما آنها نیز دهههاست زیر چکمههای ارتش میانمار لگدکوب میشوند و شکلی از نقض حقوق بشر را تجربه میکنند.
در ژوئن و اکتبر 2012، تنشها بین بوداییان و مسلمانان به نقطۀ جوش خود رسید و دیگ داغ منازعات آمادۀ انفجاری مهیب شد. تیدا هیتوا، یک زن جوان بودایی، که گفته میشد سه مرد مسلمان به او تجاوز کرده و به طرز فجیعی به قتل رسیده است، باعث شدّت اختلاف و دشمنی بین اکثریت بوداییان راخین و اقلیت مسلمان روهینگیایی شد و در سراسر ایالت راخین، به سرعت به عاملی برای حملات هدفمند در مقیاس گستردهایی بر علیۀ روهینگیاییها و دیگر مسلمانان از جمله قوم کامان تبدیل شد . سربازان و غیر نظامیان بودایی، روستاهای که جمعیت روهینگیایی در آن زندگی میکردند را به آتش کشیدند و هرکسی که قصد داشت تا شعلههای این آتش را خاموش کند، از دم تیغ گذراندند. مثل قبل، قتلعام، تجاوز و جابهجایی گروهی شروع شد. وقتی سرانجام، آتش خشم و نفرت فروکش کرد؛ چیزی جز تلی خاکستر از سیزده روستا از هفده روستای مسلماننشینِ ایالت راخین، باقی نمانده بود. در مناطق عمدتاً بودایی ایالت راخین، مقامات تودههای آوارگان داخلی روهینگیایی را در دهها اردوگاه مستقر کردند و بهاینترتیب، تقریبا 120 هزار نفر را در شهرکهایی با امکانات ضعیف محاصره کردند؛ وضعیتی که تا به امروز همچنان ادامه دارد.
مقامات ملّی و محلی هنوز هم، فقدان حق رفتوآمد آزادانه، در اردوگاهها، را منکر می شوند. افراد بسیاری از حداقل معیشت، مراقبتهای پزشکی و بهداشتی و دیگر خدمات محروم ماندهاند. شرایطی که زندگی این جمعیت را به قهقرای نیستی و نابودی میکشاند و باز این هم نمونهای دیگر از اقداماتی است که در جهت برنامۀ نسلکشی طولانی مدت تدارک دیده شده بود.
مهمتر از همه، در سال 2012، موج دیگری از خشونتها در میانمار رخ داد؛ موجی که در شهرهایی با اکثریت جمعیت بودایی و خارج از ایالت راخین شمالی شروع شد.موجی از خشونت ها که تا سالهای بعد ادامه داشت
در سال 2015، ، ترس جمعی اقلیت روهینگیایی که ناشی از ادامۀ جنایتهای گسترده بود با تزریق دوز بالایی از امید در جامعه به تعویق افتاد، امیدی کوتاه مدت که برآمده از انتخابات اخیر میانمار بود. حزب اپوزیسیون دیرینه، اتحادیۀ ملّی دموکراسی، با استفاده از نماد حقوق بشری، پیروزی خفیفی در انتخابات کشوری بهدست آورد؛ آنگ سان سوچی، برندۀ جایزۀ صلح نوبل، به قدرت رسید. اگرچه بر اساس قانون اساسی، ارتش مانع از رئیس جمهور شدن آنگ سان سوچی شد، اما راهحلی هوشمندانه، او را در موقعیتی جدید قرار داد؛ بهدست آوردن سِمت مشاور امور خارجه، مشاور دولتی و رهبر اتحادیۀ ملّی برای دموکراسی، که بهاینترتیب، او در این نقش بهطور دفاکتور رئیس دولت و مقامی همارز نخستوزیر شد.
در سال 2015، زمانی که شهروندان میانمار برای رأی دادن صف آرایی میکردند من و همکارانم در کنار جوامع روهینگیایی بودیم، مردمی که در اردوگاهها، در ایالت راخین، در صف دریافت جیرههای غذایی ناچیز خود بهسر میبردند.
دولت، تین سین، رئیس جمهور پیشین، حق رأی دادن و شرکت در انتخابات را برای روهینگیاییها به رسمیت نمیشناخت. اما در روز انتخابات بیشتر افرادی که از این قوم ملاقات کردم، از پیروزی سوچی ابراز خوشحالی کردند. افراد بسیاری، مدتها از او حمایت کردند و تصورشان بر این بود که خانم سوچی نیز از آنها پشتیبانی خواهد کرد. آنها اعتقاد راسخی داشتند که خورشید فردا بار دیگر از افقی جدید طلوع خواهد کرد؛ آنها در اشتباه بودند، همگی ما در اشتباه بودیم.
دولت خانم سوچی، نهتنها در اولویت قرار دادن رعایت مبانی حقوق بشر ناکام ماند، بلکه مشاور امور خارجی و دفاکتور رییس وقتِ خانم سوچی به نقضکنندۀ اقتدارگرای حقوق بشر تبدیل شد. آنچه از شواهد و مدارک محکم بر میآید خانم سوچی، در گناهی تاریخی و نابخشودنی، بهطور مؤثر برنسلکشی روهینگیا نظارت داشته و دارد. سوچی و تیم کاریاش هرگونه تخلف از سوی مقامات میانمار در ایالت راخین را به شدت تکذیب و انکار میکنند و بهصورت عمدی و خودسرانه بر جنایات ارتش سرپوش میگذراند و تلاشی برای جلوگیری و یا اصلاح این حملات انجام نمیدهند.
دولت با اعمال پروپاگاندای دهشتناک و زندانی کردن روزنامهنگاران و همچنین با جلوگیری از دسترسی محققان سازمان ملل به کشور میانمار و عدم استفاده از قدرت خود در پارلمان برای فسخ قوانین مغایر با حقوق بشر در کشور، به احساسات ضد روهینگیایی دامن زده است.
اینچنین پیشامدهایی برای روهینگیا چه معنا و مفهومی دارد؟
نسلکشی پدیدهای است، که اغلب در وهلۀ اول در چهارچوب عاملان و کشتهشدگان درنظر گرفته میشود اما آنچه مسلم است، نسلکشی درمورد بازماندگان این حوادث نیز نمود و بروز دارد؛ آنهایی که هنوز زندهاند و نفس میکشند.
بازماندگان در این صفحات از تاریخ به وحشت و ترس گواهی دادهاند. به اینکه فرار به جزیی از زندگیاشان تبدیل شده است. بازماندگان این حوادث نمادی از پایداری و استقامت محسوب میشوند، نمادی از بقا و ایستادگی در مقابل طوفانهای سهمناک زندگی.
زندهباد زندگی
نقاشیهای کودکان
در جریان پاکسازی قومی جمعیت روهینگیا در میانمار، ترس و وحشت کودکان بازمانده، بازنمای سادهای است که در نقاشیهای آنها انعکاس دارد، انعکاسی از وضعیت شوکهکننده آنها؛ سبک نقاشیهای کودکان روهینگیایی همگی شبیه نقاشی های کودکی ماست. آدمهای خطی و خانههای مربعی با سقفهای مثلثی شکل؛ خورشید گرد و نارنجی رنگ است؛ ابر و بادها نیلگوناند، اما این نقاشیهایی که میبینید نقاشیهای کودکی پر از صلح و آشتی نیست؛ اینها تصاویری است مملو از جنگ و جنایت علیه بشریت.هلیکوپترها در آسمان، باران بمب و گلوله روی سر روستاها، پهنههای وسیع و مراتع و کشتزارهایی که در آتش میسوزند و جمعیتی که فرار را بر قرار ترجیح میدهند. سربازانِ تا دندان مسلح با تجهیزات نظامی، کودکانی که به قتل رسیده اند و خون آنها زمین های روستا را گلگون کرده است. در یکی از این نقاشیها با ظاهری ساده اما مفاهیمی عمیق و پیچیده، کوههای سرسبز را در پس زمینه میبینیم؛ سربازانی از اردوگاهها بیرون آمدهاند تا به روستایی حمله کنند و آن را کاملاً نابود سازند. درحالیکه، دیگر روستاییان بوداییِ ایالت راخین، به گروه سربازان میپیوندند تا همسایگان و دوستان مسلمان خود را مورد آزار و اذیت قرار دهند. قرمز در نقاشیها رنگ غالب است، رودخانهها به رنگ خون است و آتش و دود ،خانه و کاشانۀ آنها را به کام خود فرو برده است.
این صحنهها زائیدۀ خیال کودکان نیست!
در مصاحبههای مختلفی که با بازماندگان بزرگسال این حملات انجام دادهام؛ این افراد شرح دادند که چگونه روستاهایی با اقلیت روهینگیا، مورد حملۀ نیروهای ارتش قرار گرفتند. حملات اغلب با پشتیبانی هلیکوپترهای نظامی صورت گرفته ، اهالی قتل عام شده اند و خانه های آنها در آتش سوخته است.
بسیاری از بازماندگان جزئیات دردناکی از حوادث را توصیف میکنند، نحوۀ قتلعام بستگان و اقوام پیش چشمهایشان، ضرب و شتم کودکان معصوم و گاهی سوزاندن آنها زنده زنده در آتش.
زنان اغلب قبل از اینکه بیهوش شوند، مورد تجاوز، آزار و اذیت قرار میگرفتند و بعد نیمهجان در خانههای به آتش کشیده شده به حال خود رها میشدند؛ خرد ،خمیر و مچاله.
گاهی اوقات، برخی از این زنان در حین سوختن خانهها، دوباره به هوش میآمدند و موفق به فرار از مهلکه میشدند، که اغلب اگر نجات می یافتند دچار سوختگی های شدید و گسترده در سراسر بدن هایشان بودند.
در جایگاه بازپرسِ حقوق بشر و با وجود گذشت دو دهه از این وقایع، هنوز قساوت و وحشیگریهایی که بر قوم روهینگیا روا داشته شده، مرا شوکه میکند.
دفترها و یادداشتهای من همگی خیس از اشکهایم است؛ اشکهایی ریخته شده بر ظلم وارده بر این اقلیت، بر مظلومیتی که در طول تمام این سالها این مردم به دوش کشیده اند ، اشکهایی برای نابودی انسانیت اشک هایی برای فقدان صلح و نوعدوستی انسانها.
هنگام تفسیر نقاشی کودکان لازم است دقت نظر فراوانی داشت. زیرا کودکان در ذات خود ممکن است به سادگی تحت تأثیر نقاشیها وداستان های کودکان دیگر قرار گیرند .نقاشیهای کودکانه حاصل فرایندی ذهنی، عاطفی ، روحی و جسمی است که باید از سوی مشاوران و روانشناسان برای شناخت آسیبهای روحی و عاطفی وارده بر آنها ، مورد تحقیق و بررسی دقیق قرار گیرد.
تصاویری که کودکان خلق میکنند همیشه نمایانگر تمام آنچه در دهکدههایشان تجربه کرده اند، نیست؛ این نقاشیهای حاصل خاطرۀ جمعی کودکان است خاطره ها و تجاربی که با هم بازیها و همسالاناشان داشتهاند،تجارب زیستۀ مشترک بین آنها و هم نسلهای رنج دیده و سختی کشیده شان. نقاشیها ممکن است بیشتر برایند حافظۀ جمعی یک جامعه باشد، اما تمام این تفاسیر و تعابیر از اهمیت این نقاشی های کودکانه ذرهای نخواهد کاست.
بسیاری از این کودکان معصوم، به سادگی نادیده گرفته میشوند، به گوشهای رانده میشوند و از بازگویی صدمات وارده بر خود عاجز میمانند. این کودکان، شاهد کشتهشدن والدین و خواهر و برادرهایشان در نهایت وحشی گری بودهاند؛ کودکی آنها از آنها ربوده شده است.
در خلال بحران روهینگیا و از لابلای نقاشیهای کودکان روهینگیایی به تصاویری از عمق دشمنی و قساوت انسانها به همنوعان خود بر میخوریم. آنچه این کودکان شاهد آن بوده اند، برای همیشه جسم آنها را از روح و حیات خالی ساخته است. این تصاویر هولناک، همیشه در یاد آنها و پیش چشم آنهاست همانگونه که همیشه در یاد ما و پیش چشم ما خواهد ماند.