انیمیشن کفش های لوئی
ضربالمثل Put Yourself in Someone’s Shoes در انگلیسی این معنی را میدهد که خود را جای فرد دیگری قرار دهیم و از زاویۀ دید او به جهان نگاه کنیم. انیمیشن «کفشهای لوئی» همین کار را میکند و پسربچهای هشتونیم ساله را به تصویر میکشد که به اوتیسم یا درخودماندگی دچار است، نوعی از اختلال که ارتباط با دیگران و دنیای خارج را دشوار میکند.
لوئی که به خاطر درک نشدنش از سمت همکلاسیها مجبور شده مدرسهاش را عوض کند، حالا خودش را به همکلاسیهای جدید معرفی میکند و از طریق ارتباطی همدلانه، آنها را به درک واقعیتری از جهانش میرساند.
برای تماشای ویدئو در یوتیوب نیاز به روشن بودن فیلترشکن است:
متن انیمیشن کفش های لوئی
ترجمۀ آرزو ریاحی
این مدرسۀ جدید منه. الان میخوام با کمک معلمم خودم رو معرفی کنم. اسم من لوئیه. هشت سال و نیم سن دارم. من عاشق کفشهای آبیم هستم. سایز ۳۳ چسبدار. چون که بلد نیستم چطوری بند کفشهام رو ببندم. همیشه قبل از انجام هر کاری کفشهام رو درمیارم. و با دقت مرتب میذارمشون موازی، درست کنار خودم. به این ترتیب، کفشهام به اندازۀ 6/1 برابر دیرتر کهنه میشن. مهمتر از همه، همیشه همونجا هستن تا من رو دوباره روی پاهام نگه دارن
کاخ ذهنی لوئی
به هر حال، این چیزی بود که من فکر میکردم. من اکثراً مدرسهم رو عوض میکنم… ولی کفشهام رو نه. قبل از این، کفشهای آبیم رو توی مدرسۀ قبلیم هم داشتم. من چیزهای مربع و صاف رو دوست دارم. وقتی این طور نباشن، سردرگم میشم. مثلاً من هیچ وقت نفهمیدم چرا مردم وقتی میخوان سلام بدن، دستهاشون رو تکون میدن یا اینکه چرا ما باید به چشمهای آدما نگاه کنیم. این واقعاً بیمعنیه، یک سلام کافیه. من بلد نیستم چطوری دروغ بگم، صداقتم میتونه بعضی آدما رو اذیت کنه ولی نمیدونم چه جور دیگهای میتونم منظورم رو بیان کنم. من معمولاً چیزها رو خیلی تحت اللفظی میفهمم، اگه شما به من بگید “بزن بریم” ممکنه بلند شم و برم. مامانم میگه این فقط یک تصویره. ولی اون هرگز بهم نشونش نداده.من همیشه مشکل داشتم به خودم بفهمونم. اکثراً بهم میگن طرز حرف زدنم برای یک بچه خیلی بزرگونهست و در عین حال برای بزرگسالها خیلی قدیمی. با این حال… سادگی رو دوست دارم. رفتن به مهمونیهای تولد میتونست من رو به یک همکلاسی خوب تبدیل کنه ولی کار خیلی اعصابخردکنی بود. کلی بچه، کلی سر و صدا، کلی قانون. تازه اینکه چه کادویی باید بدیم؟ خلاصه، کلی عامل ناشناخته .خوشبختانه، من دعوت نشده بودم! در عوض، من میتونستم بعد از ظهرم رو در یک محیط آشنا سپری کنم. تو خونمون، این خیلی اطمینان بخشتر بود.
حوصلۀ من هیچ وقت سر نمیره. میتونید از این مطمئن باشید. بفرمایید تر و تمیز شد، هیچ زمانی نبرد. اکثرا مردم بهم میگن که مشکل از منه
کفشهای اون کجان؟ پسر من… انتقال مدرسه…
اون موقعها من نمیدونستم که اوتیسم دارم ولی متفاوت بودن با بقیه مردم عجیبتر از این نیست که بخوای خودت رو توی یک قالب جا کنی، قالبها خوب هستن. ولی فقط برای وافل درست کردن، پوشیدن کفشهای چسب دار به جای بنددار، چه فرقی داره؟ تا زمانی که ما حس خوبی باهاشون داریم؟
بنابراین، به خاطر همینه که الان من اینجا، جدیدم. معرفی کردن خودت کار راحتی نیست، ولی یک ضرورته. من باور دارم.