اپرای «حکایت یک زن» | فرشاد عباس آبادی
این اپرا در دو اَکت (83 دقیقه) و با لیبرتوی منظوم و فارسی آهنگسازی شده. پروژۀ «حکایت آن زن» نتیجۀ چهار سال تلاش تیمی متشکل از سی نفر است که اکنون بر روی پلتفرمهای دیجیتال برای شنیدن در دسترس است. از آهنگساز این مجموعه، فرشاد عباسآبادی پیش از این مجموعۀ «یک شب ایتالیایی» را معرفی کرده بودیم.
عشق، این واژه پرتکرارِ بی تکرار، بن مایه ازلی و ابدی بسیاری از آثار ادبی و هنری مردمان جهان بوده و است. بیشک ادبیات پربار فارسی نیز گنجینه گوهرهای بیبدیل و درخشان عاشقانهای است که در طول زمان در قالب بسیاری شعرها و داستانها، سرگذشتهای عاشقانه ناب را سروده و حکایت کرده و برای جهانیان برجای گذاشته است. داستان «حکایت آن زن» نیز روایت عشق است. چه در کتاب کهنِ «الهی نامه» عطار نیشابوری که حکایت کوچک آموزندهای است در حد چند بیت برای بیان نکتهای در باب عاشقی، و چه اینک که با ایده گرفتن از آن حکایت کوتاه و با پردازشی دراماتیک و افزوده شدن ابیات، شخصیتها، داستانکها و فراز و فرودهای نمایشی، اپرای «حکایت آن زن» نگاشته شده است.
«حکایت آن زن» داستان زنی عامی را بیان میکند که وقتی دل به شاهزادۀ شهر میبازد، میداند در مقام و شأن شاهزاده نیست و امیدی به وصال ندارد، هر روز بر سر راه او مینشیند تا شاید تنها با دیدار معشوق، آتش دل فرو نشاند. «زنی منتظر، مانده در راه معشوق» یادآور تصاویری معاصرتر، از زنی عاشق، که برای دیدار دلدار با پیراهنی سرخ بر تن و دسته گلی سرخ در دست، سالها بر راه او منتظر مانده بود.
لباسی سرخ بر تن رنگ آتش ببافم گیسوانم از برایش
یکی شاخه گلی از طرف جویی برم نزدش به گاه روبرویی
گویی چه از زمان عطار و یا پیشتر از آن، از زمان دخترک روایت شده در داستان او که در روزگاری دور و نامعلوم میزیسته، تا زمان معاصر و زن سرخپوشِ سالها ایستاده در میدان فردوسی تهران، و چه تا انتهای جهان، این زن دلدادۀ منتظر، با شوق و وفاداری و درد، بارها و بارها زیسته و باز زیسته و تکرار خواهد شد…