افسانه تاکاهاتا سنسی | سومین سالگرد فقدان ایسائو تاکاهاتا
در این مقاله به سراغ ضلع دیگر مثلث جیبوری، یعنی ایسائو تاکاهاتا میرویم.
تنبلِ غولتشن | درباره ایسائو تاکاهاتا
میازاکی در دنیای انیمه (یا دست کم جیبوری) مثل باخ در موسیقی باروک است! سایه سنگین باخ بر باروک اجازه نمیدهد بدون اشاره به او از آهنگساز دیگری در آن دوران نوشت. نوشتن درباره انیمه و استودیو جیبوری هم بدون اشاره به میازاکی ناممکن است. در اولین شماره دفترچه اورسی چند مطلب درباره میازاکی و یک مقاله حاوی خردهروایتهایی از توشیو سوزوکی را آوردیم. در این مقاله به سراغ ضلع دیگر مثلث جیبوری، یعنی ایسائو تاکاهاتا میرویم. کارهای تاکاهاتای فقید درست مثل حکایت دیتریش بوکستههوده [۱] و باخ؛ زیر سایه سنگین توجه جهانی به میازاکی مورد کملطفی قرار گرفتهاند. طبعا با در توجه به باخگونگی میازاکی، بخش زیادی از این مقاله هم ناخواسته در باب رابطه میازاکی – تاکاهاتا و مقایسه سبک کاری این دو کارگردان شده.
ایسائوی کاتالیست
در مقاله ای در مجله انیمۀ ژاپن گفتیم اگر سوزوکی نبود استودیو جیبوری دوام نمیآورد. با این حال اگر تاکاهاتا نبود اصلاً چیزی به اسم استودیو جیبوری شکل نمیگرفت. میازاکی در نهایت انیمهساز میشد اما فیلمهای متفاوتی از او (با ناشرانی متفاوت) بیرون میآمد. تاکاهاتا در اسناد رسمی و حقوقی هیچ جایگاهی در استودیو جیبوری نداشت. به نقل از سوزوکی ، او به عنوان یک فرد خلاق دوست نداشت اسم و امضایش روی اسناد خشک و رسمی اداری قرار بگیرد. تاکاهاتا میازاکی را کشف کرد و زیر پر و بالش را گرفت؛ جو هیاشی (آهنگساز) را وارد صنعت انیمه کرد؛ و به عنوان یک تهیهکننده فعال در صنعت انیمه در مقام یک منتور، نقش مؤثری در انتقال سوزوکی از کارچاقکنِ نشر به یک تهیهکننده تماموقت ایفا کرد. او برای زندگی حرفهای جیبوریسانانِ دیگر، نقش یه «کاتالیست» را ایفا کرد.
پیش از جیبوری
مهم نیست انیمهباز باشید یا نه؛ اگر کودکیتان در دهههای شصت و هفتاد شمسی سپری شده باشد به احتمال بسیار زیاد کارهایی از تاکاهاتا را تماشا کردهاید. در دهه ۱۹۷۰ میلادی تلویزیون ملی ژاپن پروژهای تعریف کرد با عنوان World Masterpiece Theater؛ برای تصویر کشیدن داستانهای کلاسیک دنیا در قالب انیمه. تاکاهاتا فیلمنامهنویس و کارگردان بسیاری از عناوین سری اول این پروژه بود. عناوینی که تقریباً همگی در تلویزیون ایران پخش شدند. «آنشرلی با موهای قرمز»، «باخانمان»، «هایدی: دختر آلپ» و … این پروژهها شروع همکاری تاکاهاتا و میازاکی را رقم زدند. نقش تاکاهاتا نگارش سناریو، کارگردانی و تهیهکنندگی بود و میازاکی به عنوان انیماتور اصلی در پروژه حضور داشت.
در ساخت این انیمهها (و کارهای خارج از این پروژه مثل «هوروس، شاهزاده خورشید») دو عنصر مهم در شیوه کاری تاکاهاتا تثبیت شد. تاکاهاتا در این دوره، سیستمی را به منظور تولید انیمه تدوین کرد. این سیستم سنگبنای متدولوژی ساخت انیمه در ژاپن شد و تا مدتها مورد استفاده کسانی مثل میازاکی قرار میگرفت. هر چند در جایی خود تاکاهاتا تلاش کرد تا این سیستم را «متلاشی» کند. نتیجهاش هم برآشفتگی همکاران محافظهکارش شد.
سیستمسازِ سیستمشکن
«ابتدا استوریبورد ترسیم میشود. بر مبنای آن layout بسته میشود. سپس انیماتورهای اصلی فریمهای کلیدی را میکِشند. پس از تأیید کارگردان، انیماتورهای دیگر مشغول ترسیم فریمهای انتقالی میشوند. این مبنای سیستم ساخت انیمه در ژاپن است. سیستمی که خود پاکو-سان بنا کرد. در میانه ساخت یاماداها به ناگاه اعلام کرد میخواهد این سیستم را عوض کند. طوری که یک نفر همه فریمها را بکشد. ایجاد، تخریب و بازآفرینی. به نظر باحال میآید؟ اما در واقعیت در آن مقطع زمانی به معنی هدر رفت ساعتها کار انیماتورهای فریمهای انتقالی بود. پاکو-سان اما وقتی تصمیم به انجام کاری میگیرد دیگر به حرف کسی گوش نمیکند. یکی یکی کارمندها را از پروژه بیرون کشید تا دیگر همه رفتند. آشوبی به پا شده بود. میا-سان با ناراحتی فریاد میزد سوزوکی سان اینجا داره چه اتفاقی میافته؟ من میخوام استودیو رو حفظ کنم. احساس او را به خوبی درک میکردم.»
نتیجه این سیستمشکنی هم تبعید تاکاهاتا از جیبوری شد. سوزوکی تصمیم گرفت دیگر با پاکو-سان کار نکند (دست کم مستقیماً). حتا برای ساخت کاگویا ساختمان دیگری را به دور از ساختمان اصلی جیبوری با کارمندان اکثراً تازهکار یا کمقدمتتر استودیو در نظر گرفتند.
عینیگرایی افراطی؟
تاکاهاتا در طول این پروژهها کودکی خود را وارد داستانها کرد. «طبیعت بی دغدغه هایدی، از تصویر ایدهآل من از یک کودک ناشی میشود – چیزی که من نمی توانستم باشم … من از آن زمان فهمیدهام بزرگسالان نباید سعی کنند شخصیت کودک را تعیین کنند و بنابراین میخواستم مطمئن باشم شخصیتهای من واقعگرایانهتر هستند». همین «واقعگرایی» دومین دستاورد مهمی است که از دوران پیشا-جیبوری در کارهای تاکاهاتا تثبیت شد.
«واقعگرایی» مبنای اصلی کار تاکاهاتا است. نمودش حتا نوعی «عینیگرایی» در ساخت صحنه و پسزمینه انیمه است. برای ساخت هایدی، تاکاهاتا عدهای را به کوهستانهای آلپ در سوئیس فرستاد تا عکسها و تصاویر دقیقی از مناظر را ثبت کنند. چیزی که در آن زمان به نظر بسیاری از همکاران تاکاهاتا «غیر ضروری» و «دور ریختن بودجه ساخت» قلمداد شد. همین حرکت غیرضروری اما بر روی نسلهای بعدی کارگردانان ژاپنی هم تأثیر گذار بود از جمله خود میازاکی و «میازاکی بعدی» [۲].
میازاکی در طول ساخت انیمهها به همراه سوزوکی به مناطق مختلف جهان سفر میکند. وقتی تصمیم به استفاده از یک لوکیشن میگیرد به سبک تاکاهاتا تیمی را برای تحقیق و جمعآوری بیشتر اطلاعات به محل میفرستد. شینکای هم در طراحی اماکن حتا تَرَکهای روی دیوار را عیناً در میآورد. این حد از عینیگرایی و توجه به جزئیات در کارهای انیمهسازان پیش از تاکاهاتا دیده نمیشد. فیلمهای تاکاهاتا در ویرایش، صداگذاری و موسیقی متن بسیار به جا، دقیق و ملاحظهگرند حتا اگر در نگاه اول اینطور به نظر نرسند. به قول منتقدی «زیادی مهندسی شده، چیزی به مراتب بیشتر از حداقل نیازمندیهایی لازم برای تحقق هدف».
عینیگرایی در صحنهپردازی اما تنها یکی از مصادیق (و نه مهمترین) واقعگرایی تاکاهاتا است. تاکاهاتا حتا وقتی به سراغ فانتزی میرود یک فانتزی تا جای ممکن واقعگرایانه میسازد. Pom Poko داستان یک دسته تانوکی است. با قابلیت تغییر شکل و به دنبال حفظ و نجات سرزمینهای خود از دست شهرسازی انسانها. «افسانه پرنسس کاگویا» (بر مبنای یک فولکلور قدیمی ژاپنی) روایت شاهزادهای کوچک است که در یک درخت بامبو پیدا میشود. با این حال هر دو فیلم زیر دستان تاکاهاتا، حال و هوایی از واقعگرایی را در خود دارند. «نمیگم فانتزی چیز بدی است. من خودم هر از چندی از این سبک لذت میبرم. با این حال مخالف هیجانزده کردن مخاطب با نشان دادن شخصیتی هستم که با یک کار خارقالعاده بر علیه منطق میایستد. متأسفانه این روزها فیلمهای زیادی میبینم که شخصیتها با چیزی فراتر از نیروی عشق و شجاعت بر مشکلات غلبه میکنند. نیروهای فوقبشری و چیزهایی که در دنیای واقعی در اختیار آدمها قرار ندارد»
زمینه و داستان همه چیز را شکل میدهد
یک تفاوت اصلی تاکاهاتا با میازاکی شاید در برخورد با تم، داستان و به طور کلی context است. میازاکی همه چیز را وارد دنیای خودش میکند. در تمامی انیمههایش عناصر و الگوهای تکرار شوندهای را میتوان یافت. تاکاهاتا اما به درون زمینه (context) و دنیای داستان شیرجه میزند و خود را در آن غرق میکند. سبک بصری و روایی انیمههای تاکاهاتا را زمینه و محتوای داستان تعیین میکند.
اگر دو فیلم از میازاکی را دیده باشید (حتا از لحاظ بصری) فیلمهای سوم و چهارم و … را تشخیص میدهید. اما تشخیص اینکه مثلاً «Pom Poko» و «همسایههای من یاماداها» را یک شخص کارگردانی کرده بسیار ناممکن مینماید. «محتوا تعیین میکند که بیان و ابراز به چه شکل باشد. اگر فقط یک شکل از بیان داشته باشید این فقط یک سبک میشود و نه لزوماً چیزی متناسب با محتوا». پس طبیعی است که آثار تاکاهاتا به لحاظ بصری (برخلاف میازاکی) قابل تشخیص نباشند چرا که برای تاکاهاتا همه چیز (از سبک بصری، زاویه دوربین و روایت، موسیقی متن و …) باید در راستای داستان و در خدمت آن باشد.
بگذارید بچهها تخیل کنند…
تاکاهاتا نمیخواهد چیزی را به مخاطب تحمیل کند. بنابراین به جای پلاتبندی دقیق داستان، یکجور روایت غیر خطی را ترجیح میدهد (که در یاماداها و Pom Poko به خوبی قابل مشاهده است). او اعتقاد دارد که بخش زیادی از فیلم باید به وسیله مخاطب ساخته شود و اصولاً یک انیمه خوب یک انیمه ناقص و ناتمام است. چیزی که در سبک بصری انتخابی دو انیمه آخرش یعنی یاماداها و «افسانه پرنسس کاگویا» از جایگذاری جاهای خالی در داستان فراتر رفت و به تصاویر اسکچگونه در سبک بصری رسید. «انیمیشنها با تحمیل تخیل دیگری بر کودکان، آنها را از تخیل خود محروم میکنند. ما باید انیمیشنهای دیگری بسازیم تا آنها بتوانند خودشان مستقلاً تصور کنند». او حتا از انیمیشنهای سه بعدی هم در همین راستا انتقاد میکرد : «تا پیش از CG همه چیز تخت و دو بعدی بود. هیچ چیز نمیتونست تماماً واقعی باشه. اما نکته اصلی همینجا بود. با تخت کردن همه چیز، انیمیشن به ببیندهها اجازه میداد خودشون چیزی ورای تصاویر رو تصور کنن».
تمهای اصلی در آثار تاکاهاتا
انیمههای تاکاهاتا بیشتر مبتنی بر تجربههای بعضاً پیش پا افتاده زندگی روزمره هستند. برخلاف میازاکی که یک دنیای فانتزی عظیم میسازد و عمدتا در ژانر adventure سیر میکند. به قول منتقدی «تاکاهاتا بیشتر درگیر لحظههای کوتاه و زوگذر اهمیت داشتن، تجلی کوتاه یک خواسته و شادی ساده و بیدلیلی است که در زندگی هر کودکی پیش میآید» در این بین او به گستره بسیطی از موضوعات پرداخته: جنگ، محیط زیست، حافظه، نوستالژی، زندگی مدرن ژاپن، خانواده و مرگ.
در دنیای تاکاهاتا (و میازاکی و برخی دیگر از کارگردانان ژاپنی) «وحدت وجود» حکمفرما است. تاکاهاتا دنیا را سیاه یا سفید نمیبیند. در بسیاری از فیلمهای رایج کودکان، شخصیتهای بزرگسال، شرورانی به دنبال تهدید و ترساندن کودکان هستند. تاکاهاتا اما به دنبال عرضه تصویر واقعیتری از بزرگترها برای کودکان است. «باور کودکان نسبت به بزرگترها اغلب بهتر یا بدتر از چیزی است که آنها واقعاً هستند… من میخواهم بزرگترهای واقعی را به تصویر بکشم نه کسانی که فقط برای تهدید کودکان وجود دارند.»
تنبل غولتشن کمالگرای وسواسی
اون یه تنبل غولتشنه. …یه تنبل کاهل[۳] از نسل تنبلهای غولتشنی که خیلی وقت پیش تو دشتهای زمین در دوره پلیوسن میخزیدن
این را میازاکی درباره تاکاهاتا گفته. اگر میازاکی در فاز انتهایی فیلم، سوزوکی و دیگر همکارانش را وارد کابوس میکرد کار کردن با تاکاهاتا در مقام یک کارگردان، از همان ابتدا کابوسوار بود. نیشیمورا یوشیاکی یک تهیهکننده جوان و آتیه دار جیبوری بود. او از سوی سوزوکی برای رتق و فتق امور ساخت کاگویا منصوب شد. هنگام شروع پروژه دو بچهاش به دنیا آمدند. وقتی عاقبت فیلم آماده نمایش شد بچههای نیشیمورا دیگر به دبیرستان میرفتند! «شاید مسخره به نظر بیاد و فکر کنید دارم شوخی میکنم… من برای هفت سال تمام هر شب پاکو-سان رو در خواب میدیدم!» تاکاهاتا و میازاکی از این منظر نقطه مقابل هم بودند. در فیلم «پادشاهی رؤیاها و شوریدگی» این تفاوت با زیرکی به نمایش درآمده. موعد انتخاب پوستر برای آخرین فیلمهای دو کارگردان است («باد بر میخیزد» و کاگویا). میازاکی در چیزی حدود پنج دقیقه پوستر فیلم را از بین گزینهها انتخاب میکند. برای تاکاهاتا این جلسه بیش از یک و نیم ساعت طول میکشد [۴].
نخستین فیلم جیبوری با تاکاهاتا (در مقام کارگردان) یعنی «مدفن کرمهای شبتاب» هیچگاه تمام نشد. بنا به تصمیم سوزوکی قرار بود این فیلم و توتورو از میازاکی همزمان عرضه شوند. فیلم تاکاهاتا اما از برنامه بسیار عقب ماند. در روزهای نزدیک به ددلاین تعیین شده، تاکاهاتا حتا برای سه روز، غیبش زد و به استودیو نیامد. سوزوکی با همسرش تماس گرفت و از او خواست تا قرار ملاقاتی برای ساعت ۳ در کافه … با پاکو-سان داشته باشد. پاکو-سان ساعت ۸ شب آمد.
پاکو : «دخترک چوپان و دودکش پاککن پل گریمو رو دیدی؟»
سوزوکی: «نه ندیدم»
پاکو : «تهیهکننده فیلم، بودجه رو تأمین کرد و به گریمو داد. گریمو سه سال وقت صرف این فیلم کرد اما نتونست تموم کنه. پس دو سال دیگه هم وقت صرف کرد ولی بازم نشد. تهیهکننده دیگه نتونست صبر کنه. فیلم تموم نشده رو گرفت، ادیت کرد و منتشر کرد. گریمو هم تهیهکننده رو به دادگاه کشوند. قاضی گفت کاملاً منطقیه تهیهکننده چون سرمایه و زمانش رو پای کار گذاشته بخواد سرمایه خودش رو برگردونه. همینطور منطقیه کارگردان نخواد فیلمش ناتموم منتشر شه. پس چرا کل این داستان رو در ابتدای این فیلم ننویسید و منتشرش کنید؟ حالا فکر میکنی میتونی با این فیلم هم همین کار رو بکنی؟»
سوزوکی : «به هیچ وجه!»
در نهایت سوزوکی چند دقیقه از ۱۰۸ دقیقه آماده شده را میبُرَد و از تاکاهاتا میخواهد تا تنها دو صحنه دیگر بسازد.
میا-سان همیشه با تکاپوی زیاد سعی کرده تا مسئولیت امور مختلف رو بر عهده بگیره. اما در یک لحظه نامعلوم من – تنبل غولتشن – با زیرکی شروع به اجتناب از مسئولیت کردم. از اونجایی که میا-سان مسئول استودیو جیبوریه ، هر زمان من کاری میکنم تمایل دارم براش کلی دردسر درست کنم ، خصوصا با تأخیر زیاد تو برنامههای تولید (o‿∩)
جیبوریگرافی ایسائو تاکاهاتا
火垂るの墓 | مدفن کرمهای شبتاب
این فیلم جنگی ملودرام بر مبنای داستان شبه-اتوبیوگرافی نوشته آکیوکی نوساکا ساخته شده است. روایت تلاش ناامیدانه خواهر و برادری است برای زنده ماندن در ژاپنِ رو به تسلیم روزهای پایانی جنگ جهانی دوم. فیلم به طرز عجیبی با صحنه مرگ این خواهر و برادر شروع میشود.
«برای مخاطبان، دیدن تخریب تدریجی زندگی دو انسان خوشحال و درنهایت مرگ تراژیک آنها بسیار آسیبزا است. اگر مخاطب همان ابتدای فیلم بداند این دو در نهایت خواهند مرد، آمادگی بیشتری برای تماشای فیلم خواهند داشت. من تلاش کردم با فاشکردن پایان داستان در ابتدای فیلم، درد مخاطب را کاهش دهم.»
با تمام این اوصاف، احتمال تماشای این فیلم بدون اشکریختن بسیار پایین است…
おもひでぽろぽろ | همین دیروز
یکی از مصادیق خوب «انیمه فقط برای بچهها نیست» که لزوماً صحنههای عاری از خشونت یا روابط جنسی نداشته باشد. فیلمی که مورد توجه قشر وسیعی از مخاطبان بزرگسال قرار گرفت. این فیلم محبوب بر اساس مانگایی به همین نام از هوتارو اوکاموتو و یوکو تون ساخته شده. داستان تائِکو زن ۲۷ سالهای دلزده از زندگی پرمشغله شهری است. تائکو تصمیم میگیرد مدتی به منطقهای روستایی برود تا ارزیابی مجددی از زندگیاش داشته باشد. میزبانان روستایی تائکو، مزرعه کاشت گلرنگ دارند. تاکاهاتا برای ساخت این فیلم مدتی طولانی صرف تحقیق درباره مراحل مختلف کاشت و رشد و مرگ این گیاه کرد و حتا کتابی در این باره نوشت.
در تمام طول این اقامت، تائکو مرتب خاطرات ساده تائکوی ده ساله را به یاد میآورد. اولین بار که یک آناناس تازه خورد، زمانی که در یک حمام چشمه آب گرم گذراند، خاطرات اولین کراش زندگی، وقتی درباره قاعدگی فهمید، نمرات افتضاح ریاضی و دعواهای پیاپی با خواهرش[1]. فیلم بین تائکوی بالغ و کودک حرکت یویو واری دارد. تائکو از خود میپرسد آیا باید به زندگی شهری باز گردد یا در اینجا ساکن بماند.
平成狸合戦ぽんぽこ | Pom Poko
وقتی تاکاهاتا تصمیم میگیرد فانتزی بسازد آن هم با یک قصه اورجینال! قصه دستهای از تانوکیها (نوعی راکون) با قابلیتهای جادویی تغییر شکل. وقتی جنگل و زمینهای آنها به وسیله پروژههای شهرسازی انسانها در خطر قرار میگیرد اختلافات را کنار میگذارند و تصمیم به مبارزه با انسانها میگیرند. این فیلم سه سال پیش از فیلم محیط زیستی میازاکی (پرنسس مونوکه) ارائه شد. تاکاهاتا روایت و طنزی بینظیر را در این فیلم ارائه کرد. فیلم روایت مدرنیته و سنت در ژاپن امروز است.
قابلیت تغییر شکل تانوکیها محدود به خودشان نیست بلکه میتوانند محیط پیرامون را هم تغییر دهند. اما وقتی متوجه ناتوانی در مقابله با انسانها میشوند تانوکیها برای آخرین بار دور هم جمع میشوند تا با تجمیع قدرت خود زمین را به وضعیت قبلی برگردانند. محیط شهری با همان جنگل و چمنزارهای سرسبز پوشیده میشود. تاکاهاتای واقعگرا اما در نهایت وارد عمل میشود. توهم تانوکیها در نهایت از بین میرود. لحظهای تلخ و شیرین. تانوکیها با قدرت جادویی تغییر شکل در نهایت نمیتوانند تحولات سرزمینی انسانها را خنثی کرده یا برگردانند.
ホーホケキョとなりの山田くん | همسایههای من یاماداها
بر مبنای یک کمیک از هیاچی ایشی، توانایی تاکاهاتا در اقتباس سبک بصری و زیباییشناسیهای مختلف را نشان میدهد. او همان فرم ساده طراحی کاراکترهای کمیک اصلی را حفظ میکند. عاملی که شاید در عدم محبوبیت این فیلم بیتأثیر نبود. تجربهای از تاکاهاتا در سبکهای کمدی و «برشی از زندگی». قصه روایت یه خانواده بزرگ ژاپنی در برگیرنده سه نسل است. پیغام نهفته و فلسفه عجیبی پشت سر این انیمه نیست. یک کمدی دلچسب است در ستایش لحظههای احمقانهای که همه ما در خانوادههایمان تجربه میکنیم. هیچ ماجراجویی بزرگ و خارقالعادهای در کار نیست. هیچ فاجعه و تراژدی بزرگی برای آنها پیش نمییاید. دنیای یاماداها یک دنیای کاملاً عادی و معمولی است. بسیاری از لحظات تلخ و تأثیرگذار در کارهای تاکاهاتا از لحظات کوچک زندگی روزمره ناشی میشود: لحظهای از واقعیت ، قابل تشخیص و ملموس.
かぐや姫の物語 | افسانه پرنسس کاگویا
یک شاهکار تمامعیار. قرار بود تا با آخرین فیلم میازاکی «باد بر میخیزد» همزمان منتشر شود. با وجود تنبل غولتشن اما نشد. میازاکی تصمیم گرفته بود دیگر انیمه نسازد. تاکاهاتا اما دوست داشت حتا پس از کاگویا همچنان انیمه بسازد اما دیگر عمرش به سر رسید. «باد بر میخیزد» خداحافظی درخوری نبود (و شاید روی همین حساب میازاکی به عرصه برگشت). کاگویا اما یک خداحافظی ناخواسته اما شایسته و درخور از تاکاهاتا بود. تبلوری از همه چیزهای خوبی که از تاکاهاتا میشناسیم. ساخته شده بر مبنای یک فولکلور قدیمی ژاپنی. سرنوشت دختری پیدا شده در یک شاخه بامبو را روایت میکند. نمادی از خشونت غیر فیزیکی روا شده بر کودکان از سوی خانوادهها با تلاش مذبوح خانوادهها در «تعیین شخصیت کودک» و سرنوشت او.
یکی از شاخصترین ویژگیهای این فیلم، سبک بصری به کار رفته در آن است. تاکاهاتا به نقاشیهای آبرنگ سنتی ژاپنی زندگی بخشیده. تصاویر همه با دستطراحی شدهاند. رنگآمیزی اما با کمک کامپیوتر انجام شده. رنگها با شیطنت خاصی از مرزهای تعیین شده به وسیله مداد و زغال پیروی نمیکنند تا اینجا شاهد گرایش تاکاهاتای کمالگرا به فلسفه قدیمی وابی-سابی باشیم. در این فیلم همه چیز از چشماندازهای روستایی ژاپن گرفته تا طراحی کاراکترها، حرکت نرم و روانی دارد. اوج این سیالی در صحنه فرار پرنسس به روستا است. سبک بصری این فیلم از منظر سادگی شاید یادآور یاماداها باشد اما در واقعیت در جایی کاملاً متفاوت و متمایز از نه آثار تاکاهاتا که کل محصولات جیبوری میایستد.
و در پایان…
تاکاهاتا بر روی بسیاری از انیمهسازان ژاپنی تأثیر گذاشت. از هیائو میازاکی تا مامورو هوسودا [۶] و ماکوتو شینکای. و نیز کارگردانانی از خارج ژاپن از جمله مایکل دودوک دیویت که فیلم «لاکپشت قرمز» را با همکاری جیبوری و تهیهکنندگی تاکاهاتا ساخت یا میشل اوسلوی فرانسوی.
تاکاهاتا نویسنده، تهیهکننده و کارگردان، تنبل دوستداشتنی و بیتکرار دنیای انیمه//
پانویسها:
[۱] Dieterich Buxtehude آهنگساز دانمارکی دوران باروک. باخ یکبار سفری سه ماهه را طی کرد تا بتواند نوازندگی او را از نزدیک تماشا کند و درسهایی از نواختن ارگ کلیسایی بیاموزد.
[۲] لقبی است که رسانهها به ماکوتو شینکای به لحاظ موفقیت Kimi no Na wa (نام تو) و دیگر ساختههای او در خارج از ژاپن به وی نسبت دادهاند. او انیمهای به نام Hoshi wo Ou Kodomo در سبک و سیاق ماجراجوییهای فانتزی میازاکی ساخته اما به جز این از منظر سبک، شینکای به میازاکی ربطی ندارد و بیشتر یکجور هاروکی موراکامی دنیای انیمه است. حتا به لحاظ فانتزیهای واقعگرایانهاش اتفاقاً به تاکاهاتا نزدیکتر است.
[۳] slugabed sloth – لقب پاکو-سان را هم میازاکی به تاکاهاتا داد. کنایه از تندخوریهای تاکاهاتا و در آوردن صدایی شبیه به (پاکو پاکو) در هنگام خوردن. پاکو در زبان ژاپنی چیزی در مایههای لُمباندن خودمان است.
[۴] و یک چیز در فیلم نیامده اما در کتاب خاطرات آلپرت (اولین کارمند خارجی استودیو جیبوری که در مجله بیشتر پرداختیم) هست : تاکاهاتا فردای آن روز تصمیمش را عوض کرد.
[۵] جالب است قهرمانان اصلی فیلمهای میازاکی اکثراً دختربچههای ده تا دوازده ساله هستند. مقایسه کنید بزرگی و فانتزی اتفاقات پیش آمده برای دهسالههای میازاکی را با تائکوی تاکاهاتا
[۶] کارگردان برنده اسکار و سازنده انیمههایی مثل Toki o Kakeru Shōjo و Samā Wōzu و Wolf Children و Bakemono no Ko و میرای