نگاهی به سینمای نوری بیلگه جیلان
صفحه روشن میشود، نمایی دور از جادۀ روستایی پیر پیچ و خمی میبینیم که خودرویی در آن در حال حرکت است. پس از چند لحظه، صدای سرنشینان خودرو که هنوز ندیدیمشان را هم میتوانیم بشنویم. این دومین سکانس در «روزی روزگاری در آناتولی» است که با افسر پلیسی همراه میشویم که درابتدای فیلم در فضای کافکایی معکوسی مناطق کوهستانی را برای حل پروندهای زیر و رو میکند.
سینمای نوری بیلگه جیلان (+) کارگردان ترکیهای برندۀ جایزۀ کن را شاید بتوان در تنهایی خلاصه کرد، تنهایی که در قابهای دور و خالی از انسان مناطق دور افتادۀ ترکیه بیشتر مخاطب شهرنشین قرن بیستویکمی را درگیر کند.
نماهای طولانی ثابت و ریتم کندِ فیلم که مخاطب را از سعی به اتمام رساندن و دنبال کردن خط داستانی صرف دور میکند و بیشتر و بیشتر ما را به کاراکتر نزدیک میکند، شاید در فیلم های بیلگه جیلان خبری از احساسات تند و آتشین نباشد، حتی شاید شخصیت اصلی ما غیر از چند کلمهای چیز مهم دیگری نگوید ولی دقیقاً شاهکار کارگردان اینجاست که ما را با خود به درون این کاراکترهای جداافتاده از محیط میکشد. احتمالاً بهترین مثال برای این نوع کاراکتر در فیلمهای نوری بیلگه جیلان نقش پدر «درخت گلابی وحشی» باشد. معلمی که با پسرش همراه میشویم و دورشدن فزایندهاش را از خانواده میببنیم، کسی که در بین ساکنان روستا هم دیگر جایی ندارد و خود را وقف سگش که اورا تنها دوستش میداند و زمینی کرده که از چشم دیگران بایر و برای کاراکتر ما تنها هدف زندگی است.
مثال دیگر از این انزوای خود خواسته، نویسندۀ مشهوری است که در «خواب زمستانی» همراهش میشویم، کسی که با فرارش از شهر در انزوای خودخواستهای میبینیمش و هر چه که پیش میرویم این انزوا بیشتر بر شخصیت اصلی فیلم سایه میاندازد.
سینماتوگرافیِ چشمنواز اثار نوری بیلگه جیلان یکی دیگر از مشخصههای آثار این کارگردان است که عموماً به سابقۀ عکاسیاش نسبت داده میشود. نماهایی که دوربین بیلگه جیلان میگیرد، سرما را منتقل میکند. سرمایی که هم به خاطر افتادن خیلی از اتفاقات مهم در زمستان و هم دوری فیزیکی و عاطفی کاراکترها از هم حس میکنیم.
شاید برای مخاطب ایرانی، تماشای فیلمهای این کارگردان بیش از سایر خارجیها لذت بخش باشد، روابط بین فردی که در محیط روستایی به تصویر کشیده میشود و اتفاقاتی که در فضای تاثیر پذیرفته از اسلام میافتند همگنی زیادی بین رویای فیلم و واقعیت بیرون قاب برای ما میسازد. علاوه بر این، تاثیر واضحی که سینمای کیارستمی بر نوری بیلگه جیلان گذاشتهاست هم تجربۀ تماشای آثارش را برای ما لذت بخشتر میکند (علاوه بر اذعان خود کارگردان به این تاثیرپذیری در نمایی در «روزی روزگاری در آناتولی»، دوربین سیبی را دنبال میکند که از درخت میافتد، چند متری روی زمین قل میخورد و بعد در آب میایستد. خیلی شبیه به نمای تعقیب سیبی که از دست مهندس در فیلمِ «باد ما را خواهد برد» کیارستمی میبینیم. نمایی که شاید بیشتر از یک ادای احترام صرف به کیارستمی کارکردی بینامتنی هم برای دنبال کردن داستان داشته باشد.)
آثار بیلگه جیلان با وجود نماهای طولانی و ریتم نسبتاً کند، خسته کننده نیستند و مخاطب را دوساعتی به تماشایش مینشاند. میزانسن فکر شدۀ آثار که قابهای زیبایی میآفریند به همراه کیفیت ساخت بالا، تجربۀ بصری کمنظیری ارائه میکند.