هنرمند راک ایرانی، امیر محسنی، در برابر تحریمهای مهاجرت ترامپ قد علم می کند و برای تحقق رویاهایش به نیویورک می آید.
[box type=”shadow” align=”” class=”” width=””]دوناوان فارلی ( منبع مجله موسیقی Rolling Stone ) مترجم: پاپیروس[/box]
عصر یک روز شرجی اواخر ماه می، امیر محسنی، گیتاریست و خواننده، در استیج مرکری لانج نیویورک ظاهر شد. امیر محسنی و گروهش [tooltip text=”ماکرها” gravity=”nw”]The Muckers[/tooltip] (که همگی در بروکلین کار میکنند) برای اجرای ریپیلای مکزیکوسیتی آماده میشوند. پنج شنبه شب است و سیل جمعیت به سالن سرازیر میشوند. عدهای از آنها تحت تاثیر راک رقص آور و روانگردان، از خود بیخود شدهاند. در میان هیاهوی موسیقی، محسنی جذاب و پرانرژی به مردم میگوید اجرا در مرکری لانج یک رویاست که به حقیقت خواهد پیوست. تعداد کمی از حضار خوب میدانند که او چقدر بر این عقیده مصر است.
درست دو سال پیش بود که محسنی 6200 مایل دورتر در تهران به سر میبرد و به نظر میرسید برای او تبدیل شدن به یک هنرمند بزرگ در آمریکا، یک رویای دست نیافتنیست. هر چند که او تجربیاتی در مدیریت گروه موسیقی داشت اما از آنجا که حکومت ایران، میانه خوبی با راک نداشت، هر بار اجرای زیرزمینی برای او به معنی ریسک زندان یا بدتر از آن بود. محسنی میگوید: “خطر و فشار، همیشه وجود داشت. یک بار قرار بود به مدت دو شب در یک مکان اجرا داشته باشیم. پس از اجرای شب اول، پروموتر به ما گفت پلیس آمده و اخطار داده است که در صورت برگزای اجرای دوم، دستگیر خواهیم شد”.
ماجرای محسنی از تهران تا نیویورک داستان مبارزه، مقاومت و پایداری در مقابل یک نابرابری بزرگ است. پاییز امسال گروه ماکرها اولین ایپی خود را با اسم it’s better without you منتشر کردند. این مجموعه آهنگها گویا فریاد مزنند و میگویند سالها طول کشیده است تا امیر محسنی به این جایگاه برسد پس ننگ بر او اگر بخواهد این فرصت را هدر بدهد.
محسنی میگوید: “پدر و مادر من عاشق موسیقی بودند و من از بچگی تمام آهنگهای آنها را که مربوط به دهههای 60، 70 و 80 بود و هر چه که به دستم میرسید گوش میکردم. وقتی استراکز را دیدم یک لحظه میخکوب شدم؛ خودش است؛ این همان چیزیست که دنبالش هستم. پدر و مادرم هم خیلی حمایتم کردند. در اتاقم جایی را برای تمرین درست کردم و تمام مدت ساز میزدم. بعضی اوقات مادرم میآمد و میگفت میتونی این آهنگو با گیتار برام بزنی؟ و من بعضی آهنگهای راک مورد علاقهاش را با گیتار برایش میزدم. هنوز هم گاهی پشت تلفن این کار را میکنیم”.
محسنی در سال 2009 خدمت سربازی را تمام و برای اخذ ویزا اقدام کرد. او در جستجوی همکارانی برای تشکیل گروهش بود. کاری که در ایران بسیار سخت است. همچنین تحقیقاتش را دربارۀ چگونگی رفتن به آمریکا شروع کرد. بعد از سه، چهار سال افراد کافی برای شروع پیدا کرده بود. اولین ترکیب The Muckers شکل گرفت و چند اجرای زیرزمینی هم بیرون داد. اما محسنی پیوسته فشار و خطر دستگیر شدن را روی خود احساس میکرد. در آخر هم این همه خطر کردن و در مقابل، تنها تعداد کمی مخاطب به دست آوردن به او احساس سرخوردگی و ناکامی میداد.
محسنی میگوید: “کار کردن در ایران برایم ناامید کننده بود. میدونم که مردم میخوان شاد باشن. من هم دوس داشتم شاد باشم و اجراهای فوقالعاده براشون بذارم. اما این منو قانع نمیکرد. میدونید؟… من دنبال چیز بالاتری بودم”. محسنی هیجان زده شده است و با صدای بلندتر ادامه میدهد: “من به اونجا تعلق نداشتم. هیچ چیزشو درک نمیکردم. با هیچ چیزش نمیتونستم خودمو وفق بدم. همیشه احساس میکردم من اشتباهی اونجا متولد شدهام”.
فردای اجرا در مرکری لانج، محسنی نشسته در بار نیمه تاریک بروکلین با آن استایل منحصر به فرد و آن حلقه گیسو، به آلبرت هاموند جی آر، گیتاریست جوان استراکز میمانست. او خوش خنده و کاریزماتیک است اما وقتی از گذشته سخت خود برای رسیدن به آمریکا حرف میزند سایهای از تیرگی بر چشمانش میافتد. محسنی میگوید: “دوستانم سعی میکردند دلگرمم کنند. به من میگفتند همهچیز درست میشه. اوضاع روبراه میشه. اما من میگفتم نه رفیق من باید برم. من برای اجرا کردن تو این جاها ساخته نشدهام. من باید در مرکری لانج اجرا کنم”.
محسنی انگیزۀ خود را حفظ کرد. تا جایی که میتوانست موسیقیهای مختلف را از اینترنت دانلود میکرد و گوش میداد. او میگوید: “همینکه بزرگتر میشدم علاقهام به مایکل جکسون بیشتر میشد. پس به طور جدی پیگیر این علاقه شدم و مطالعات خود را درباره فرهنگ سیاهپوستان، موسیقی پانک، جیمز براون، فلا و گروه ارث وایند اند فایر شروع کردم. برای مدتی طولانی درگیر این مسائل بودم و احساس میکردم باید در این زمینه کاری انجام دهم. کاری منحصر به فرد. چیزی بین پانک و راک.
محسنی در میانه های بیست سالگی شروع به پرورش چیزی کرد که امروز، موسیقی ماکر ها ست. نوعی راک که میزید، نفس میکشد و میشوراند. لحظهای پرشور است و لحظهای روانگردان. در محتوای اکثر آهنگ های ماکرها یک تم مشترک به چشم میخورد: گریز.
محسنی میگوید: “من این آهنگ ها را دو یا سه سال پیش نوشته ام. بنابراین موضوع همه آنها انتظار است. انتظاری طولانی برای چیزی که همه زندگی ات است و پشت سر گذاشتن دوران این انتظار. امروز مردم با موسیقی راک اند رول نمیرقصند. روح این موسیقی به شما احساس رقص میدهد. مثل استیشن تو استیشن دیوید بویی. وقتی آهنگ گلدن یرز این آلبوم را گوش میدی… رفیق من دقیقا هر بار که این آهنگو میشنوم دلم میخواد برقصم”.
جستجوهای محسنی برای رسیدن به زندگی در آمریکا او را به فستیوال موسیقی تریفورت در ایالت ایداهوی بویس و موسس کمپانی این فستیوال یعنی اریک ژیلبرت کشاند. اریک ژیلبرت، حامی این جوان ایرانی در آمریکا شد. اغلب با او در ارتباط بود و حتی از طرف او با وکلای مهاجرت در نیویورک ملاقات میکرد. ژیلبرت میگوید: “موقعیت دشواری بود. تصور کنید با یک آدم قاطع و مصمم برخورد میکنید که داد میزند و فریاد میکشد در نزدیکی مرزهایی که باز است و مردم دسته دسته از آن عبور میکنند و به آمریکا میآیند. آن وقت من نمیتوانم در این کشور برای خود یک گروه موسیقی درست کنم. امیر عاشق فرصت هایی ست که شهروند آمریکا بودن در اختیار انسان قرار میدهد و این فرصت ها را خیلی بهتر از ما که در اینجا متولد شده ایم درک میکند. امیر باعث میشه من به آمریکایی بودن خودم افتخار کنم و یادم باشد که ما چه ظرفیت هایی داریم”. اواخر 2016 بود که محسنی مراحل پیچیده اخذ ویزای خود را از طریق سفارت جمهوری جورجیا به اتمام رساند (آمریکا در ایران سفارتخانه ندارد). در همین زمان دونالد ترامپ به ریاست جمهوری رسید. ژانویه 2017 زمانی که محسنی منتظر تایید نهایی ویزای خود بود، تحریم های مهاجرت ترامپ علیه مردم هفت کشور اسلامی از جمله ایران به اجرا درآمد. بنابرین رویای تمام زندگی او میرفت که نقش بر آب شود. در همین بحبوحه، محسنی با آنتونی آذر آشنا شد. هنرمند ایرانی-آمریکایی و نوازنده آینده ویولن سل ماکرها، که آن موقع در حال سفر به تهران بود. آذر که نگران دوست تازهاش بود به او پیشنهاد کرد که به کانادا برود و ادامه کار را از آنجا پیگیری کند. اما جواب سرسختانه محسنی به این پیشنهاد این بود: “نه، من باید به نیویورک بروم”.
آذر میگوید: “او در دوره اوباما برای ویزا اقدام کرده بود و بعد از سال ها تلاش و پیگیری، تصور ما این بود که موفق میشه و به آمریکا میاد. ما واقعا نمیتونیم درک کنیم که چقدر براش سخت بوده. خیلی ها نا امید و تسلیم شدند اما امیر نه، اون کسی نبود که تسلیم بشه”.
زمانی که تحریم های مهاجرت، در دادگاه مورد اعتراض واقع شد، محسنی و حامیان او وارد صحنه شدند تا شانس اندک خود را امتحان کنند. پروموتر دیو دارت که ساکن آستین و تخصص او کمک به هنرمندان بین المللی برای رسیدن به آمریکاست توانست توصیه نامه ای خطاب به شهردار آستین، استیون آدلر، بنویسد و درباره استعدادهای هنری محسنی و خطرات فعالیت کردن در زمینه سبک موسیقی او در ایران توضیح دهد. سرانجام در شانزدهم مارس سال گذشته، تئودور چانگ، قاضی فدرال ایالت مریلند دستور توقف اجرای آن بخش از تحریم ها را که شامل افرادی مثل محسنی میشد صادر کرد. محسنی به نیویورک رسید. او با لبخندی که از یادآوری آن روز بر لبش نشسته است میگوید: “همان موقع که من در فرودگاه JFK قدم برمیداشتم، عدهای در آنجا مشغول تظاهرات بودند. وقتی درب خروج را باز دیدم سرمست شدم. تنها یک فکر به ذهنم میرسید: بدو”!
سالهایی که محسنی درگیر امور اداری و کاغذ بازی های آن بود، این فرصت را پیدا کرد که طرح آینده اش را بریزد. شرایط موسیقی نیویورک را مطالعه کند و بسنجد، طوری که انگار از ابتدا همانجا بوده است و نه هزاران مایل دور تر. بنابرین وقتی به نیویورک رسید، مصمم و بی درنگ کار خود را شروع کرد. در عرض چند ماه به همراه آذر، ترکیب اولیه ماکر ها را تشکیل داد و اجرا ها را شروع کردند. اجراهایی که نخستین آنها برای آخر هفته، چهارم جولای برنامه ریزی شده بود.
همانطور که محسنی استیج nyc راک را میپیمود دوران نام و آوازه این استعداد نوظهور شروع شد. اوایل سپتامبر 2017، او و آذر در nyc در برلین نیویورک ظاهر شده و خوش درخشیدند. بعد از آن اجرا، جان زیمرمن، طبل زن، پیامی در اینستاگرام برای محسنی فرستاد و کلی از او تعریف کرد. محسنی از او تشکر کرد و گفت که او هم کار زیمرمن را دوست دارد و از او خواست به بند ملحق شود. زیمرمن میگوید: “من گفتم کار شما رو دوست دارم و اون گفت خیلی خوبه؛ دوشنبه بیا برای تمرین. انگار که… میدونید… احساس میکردم همین الان عضو بند هستم”.
هنگام مصاحبه، زیمرمن آرام و ساکت است اما زمانی که محسنی روی استیج میرود و او به تماشا مینشیند، تبدیل به شبحی آشفته و پریشان میشود. نمود کامل شوریدگی و برانگیختگی که مشخصه اصلی ماکرهاست. زیمرمن میگوید: “محسنی بیشتر از هر کس دیگه ای که تا حالا باش کار کرده ام پیگیر این موضوع هست و همین حالتش، خیلی الهام بخشه. خیلی قاطع و مصمم کارو انجام میده و این باعث میشه که تو هم دلت بخواد کمکش کنی”.
کریس کاولی، گیتاریست، آخرین قطعه پازل ماکرهاست که اوایل امسال به بند ملحق شد. کاولی میگوید: “انگار که محسنی یک شبه کلی دوست پیدا کرد. اون، وقتی به نیویورک آمد دقیقا میدونست میخواد چکار کنه. مثل اینکه بگی من یک نقشه دارم و حالا میخوام بش عمل کنم. بعد انجامش داد و جواب هم داد. همه جا رو بلد بود و میرفت، همه بند ها رو میشناخت و دنبال میکرد”.
محسنی رها شده در زندگی ای که با هنرمندان مورد اعتمادش حمایت میشود گیتار میزند و گویا زمان های هدر رفته و ناکام گذشته را از آن بیرون میکشد. از لابلای آهنگ هایش صدای سال های فشار و سختی و لذت آزادی تازه به دست آمده را همزمان میشنوی. این پیامی برای مخاطبانش است که گرد و غبار را از روح و جان خود بتکانند. کاولی میگوید: “انرژی او چیزی متعالی شبیه بوداست اما از طرفی هم باید گفت که او اصلا وقت رو تلف نمیکنه. خط سیر ماکر ها از هر بندی که تا حالا باش کار کرده ام سریع تر بوده و علتش هم موسیقی ست. او هر چیزی رو همونطور که هست میشنوه و احساس میکنه و از این جهت مثل برین ویلسون و جیمز براون هست. هرچند خودش هیچ وقت اینو نگه”
محسنی میگوید: “چیزی که بیشتر از همه دلم میخواهد این است که مردم بیدار شوند و به یاد بیاورند که زنده هستند. او از کسانی که موسیقی the muckers را میشنوند میخواهد که بفهمند ارزشش را دارد که با تمام آنچه در اختیار داری بجنگی برای یک زندگی بهتر. میخواهد که بفهمند هر که میخواهد در کاخ سفید باشد باشد، هنوز هم در آمریکا زیبایی و آزادی شگفت انگیز، دست یافتنی ست. او میگوید: “من پیامهای زیادی از ایران دریافت کردم که میگویند امیر تو موفق شدی. در حالیکه ما تازه اول راه هستیم. دلم میخواد بدونید که اگر قصد دارید کاری را انجام بدید باید انجامش بدید. من میخوام به مردم امید بدم و اینجا هم، نیویورک و آمریکا هم، باید همچنان به مردم امید بدهد”.