سوزاندن ؛ سوختنِ گل‌خانه‌ها… – لی چانگ دونگ

مجله فرهنگی اورسی
فیلم سوزاندن لی چانگ دونگ سینمای کره burning

سوزاندن ؛ سوختنِ گل‌خانه‌ها… | یادداشت [button color=”red” size=”small” link=”https://www.instagram.com/baharafsari/” icon=”” target=”true”]باهار افسری[/button] پیرامون آخرین ساخته لی چانگ دونگ

لی چانگ‌‌ ‌دونگ کارگردان «سوزاندن» همچون عابری‌ که پرچمی سپید را بالای سرش گرفته ، بی هیچ حالتی در چهره از خیابان‌ها، کوچه‌ها، نزدیکی‌های مرز، از دادگاه، از بازار، از میانِ آب و حتی خواب عبور می‌کند و آنچه در ما از این عبور(شاید عبور) باقی می‌ماند، اندکی شوک است و بسیاری سوالِ بی‌جواب. «سوزاندن» آخرین پرچم سپیدِ اوست. یکی از بهترین‌های امسال و لی چانگ دونگ که پس از گذشت هشت سال از فیلم پیشن‌اش، [tooltip text=”شاعری” gravity=”nw”]Poetry[/tooltip] ساخته شده است. اولین اکران این فیلم در جشنواره‌‌ی کن 2018 ، تمجید و تحسین منتقدان و البته بسیاری از سینماگران را در پی داشت. این فیلم در بخش رقابتی امسال(2018) جشنواره حضور داشت و موفق به کسب جایزه فدراسیون بین‌المللی منتقدان فیلم ( [tooltip text=”فیپرشی” gravity=”nw”]International Federation of Film Critics[/tooltip]) و جایزه‌ی [tooltip text=”وُلکان” gravity=”nw”]Vulcan Award of the Technical Artist[/tooltip] شد.
اگر کاراکتر اصلی فیلم، که لی جونگ‌سو نام دارد را یک نقطه بر سر خطی در نظر بگیریم که خود لی چانگ دونگ ( کارگردان) در مصاحبه‌اش با وبسایت Mubi به آن اشاره کرده، نقطه‌ی دیگر در آن سویِ خط مردی خوش‌سیما و مرموز، به نام بِن است. ساختارِ فیلم اساسا بر پایه‌ی تقابل‌های دو‌گانه‌است. تقابلی نه به مفهوم طرز تفکر مطلق افلاطونی؛ محض، بلکه نزدیک به نظریه‌ی دریدا دراینباره و عدم تعادل این دوگانگی‌هاست. عدم برتری یکی بر دیگری، عدم قطعیت. در«سوزاندن» این فیلم ساختارشکن،نماد و نمود‌ تقابل‌ها و دوگانگی‌ها مدام در حال پررنگ و کم‌رنگ شدن‌اند، در حال دور شدن از ما و نزدیک شدن به ما . تقابل حضور و غیاب ( بودن و نبودن )، حقیقت و خیال، سوژه و ابژه، جسم و روح، فقیر و غنی ، زن و مرد، مرد و مرد و …
فیلم سوزاندن لی چانگ دونگ سینمای کره burning
لی جونگ‌سو، مردِجوانی‌ست که سودای نویسندگی در سر دارد و مشکلات فرآوان؛ پیشِ رو. درسِ نویسندگی خلاق خوانده، اما به صورت جدی چیزی ننوشته، شاید به زندان افتادن پدرش و مسئولیتی که نبود او بر شانه‌های پسر گذاشته، یکی از دلایل ننوشتن او باشد. نویسنده‌ی مورد علاقه‌ی پسر (که در فیلم به آن اشاره می‌کند) ویلیام فاکنر است، عنوان یکی از داستان‌های فاکنر نیز هم نزدیک به نام فیلم است، داستان «سوزاندنِ انبار غله» با محوریت موضوعی خشم و رابطه‌ای پدر و پسری. داستانی که بِن مرد دیگر فیلم خواندنش را در ادامه شروع می‌کند.
 
فیلم‌نامه‌ی این فیلم، فیلم‌نامه‌ای اقتباسی‌ست، اقتباسی آزاد از داستان کوتاه هاروکی موراکی، با همان نام داستانِ فاکنر « سوزاندن ِ انبارِ غله » و با موضوعی کاملا دیگرگون. داستانی که درتاریخ دوم نوامبر سال 1992 در نشریه‌ی نیویورکر به چاپ رسید. هر چند فیلمنامه با داستان مرموز و مینیمالیستی موراکامی همپوشانی کامل ندارد. اما لی چانگ دونگ گویا ایده و سَری را در پیش گرفته و گوشه‌ها و فاصله‌های داستان را پر کرده است.
زنِ جوان نیز، نقطه‌ای درست وسط همان خط است. شاید تجسم و خیالی بیش نیست و شاید در عالمِ واقع وجود دارد. شاید پررنگ شاید حاصل یک خطایِ دید. نمی‌دانیم تا انتهای فیلم هم نمی‌فهمیم. او که هائه‌می نام دارد، زنی‌ست که نگاهمان را درگیر می‌کند و به دنبال خود می‌کشد. به کلاس مایم ( Mime ) می‌رود و پیداست که به فوت و فن‌های اجرایِ پانتومایم، با ظرافت و به دقت، اشراف دارد. دختری که یک نارنگی خیالی را در مقابل چشمان ما و جونگ‌‌سو به همین شیوه پوست می‌‌گیرد و در دهان می‌گذارد. آنقدرواقعی که خیال می‌کنیم رنگ نارنجی میوه را به چشم می‌بینم. جایِ او در میانه است جایی میان واقعیت و رویا. کار او این است که جلویِ مغازه‌ای می‌ایستد و تبلیغ می‌کند، با حرکات و نوع پوشش و حرفایش نظر مردم را به مغازه جلب می‌کند، این همان جایی‌ست که برای اولین بار این دو با هم روبرو می‌شوند. دختر می‌گوید که او و جونگ‌سو دوستان و هم محلی دوران کودکی بوده‌اند او به یاد می‌آورد که جونگ‌سو یکبار به او گفته بود که زشت است. اما حالا او زیباست ، شاید با چهره‌ای بعد از جراحی پلاستیک نیست ؟ جونگ‌سو چیزی از آن دوران با او به خاطر نمی‌آورد و در جواب او، سکوت اختیار می‌کند.
این دو بهم نزدیک می‌شوند، هائه‌می جونگ‌سو را به خانه‌ی کوچک و تخت‌اش دعوت می‌کند. به او گفته که گربه‌ای دارد که جونگ‌سو و البته ما ، هرگز آن گربه را نمی‌بینم. دلیلش باز هم روشن نیست شاید شلوغیِ سوئیتِ کوچک باشد شاید هم خیالی بودن گربه، همچون صاحبش. زنِ جوان عازم آفریقاست، از جونگ‌سو می‌خواهد که از گربه‌اش مراقبت کند. وقتی هائه‌می باز می‌گردد، جونگ‌سو که، در نبود زن در تخت او در خیال با او عشقبازی کرده، برای گربه‌اش غذا گذاشته، و از پنجره‌ی خانه‌اش به بیرون نگریسته، شوکه می‌شود. هائه‌می در فرودگاه او را به مردی جوان که در طول سفر با او آشنا شده معرفی می‌کند. از رفتارها در دیدارهای بعدی پیداست که زن از جونگ‌سو، کم کم فاصله می‌گیرد به سر دیگر خط ، آن نقطه‌ی مقابل نزدیک می‌شود. متمایل به سویِ مردی که می‌گوید اشک را نمی‌فهمد چون هرگز گریه نکرده‌است. از تقابلی دیگر درمی‌یابیم که مشکلات طبقاتی از دیگر موضوعاتی‌ست که راوی هوشمند «سوزاندن» به آن می‌پردازد. تقابل پورشه‌ی بِن و ماشین قراضه‌ی جونگ‌سو، آپارتمان مدرن بِن در [tooltip text=”گانگام” gravity=”nw”]رودِ هان شهر سئول پایتخت کره‌ی جنوبی را به دو بخش تقسیم می‌کند که بخش شمالی و قدیمی‌تر گانگبوک و بخش جنوبی و مدرن‌تر آن را گانگام می‌نامند. این بخش را با لقب منهتنِ سئول می‌شناسند. [/tooltip] محله‌ای اعیان‌نشین و آرام در مدرن‌ترین منطقه‌ی سئول ؛ خانه‌ی پدری جونگ‌سو خانه‌ای کلنگی و در شهر کوچک پاچو ( هم مرز با کره‌ی شمالی) و باز هم وجود زنی در میانه.
هائه‌می در یک مهمانی در میان دوستانِ بِن حال چه از سر شوخی و چه به جِد، شمع مجلس شده‌است . او از چیزهایی که در سفرش به آفریقا دیده و شنیده برای دیگران می‌گوید. قابل‌توجه‌ترین بخش حرف‌هایِ او آنجایی‌ست که او برای حاضران درباره‌ی دو نوع گرسنگی صحبت می‌کند. افرادِ قبیله‌ای در صحرایِ کالاهاری عقیده‌ دارند که گرسنگی بر دو نوع است . یکی گرسنگیِ بزرگ ( The great hunger) و دیگری گرسنگیِ کوچک (The little hunger) . اولی نوعی از گرسنگی‌ست که با غذا سیر می‌شود، دومی اما در پیِ معناست، گرسنه‌ی معنا. اولی اگر سیری در پی داشته باشد نوعی سرخوشی آنی و حظی جسمانی پدید می‌آورد و دومی ، آستانه‌ای برای سیری‌اش نیست، دوراست، مدام دورتر می‌شود . نیازش به آسایش است؛ آسایشِ روح. هر روح به نوعی! هنگامه‌ی این تعاریف ذهنمان بلافاصله به سمت دو مرد می‌رود، دو ضلع یک مثلثِ شاید عاشقانه . کدام یک گرسنه‌تر‌اند ؟ کدام سیری‌ناپذیرتر؟ کدام نوع گرسنگی؟ هر دو ؟!
اوج داستانِ و صحنه‌ی کلیدی فیلم زمانی‌ست که هائه‌می و بِن سرزده به خانه‌ی لی‌جونگ سو می‌روند، آن صحنه که هر سه دو نقطه سر خط و یکی در میانه، در محوطه‌ی بیرونی آن خانه‌ی ویران نشسته سیگار می‌کشند و می‌نوشند. صدایِ بلندگوهایِ کره شمالی به گوش می‌رسد، همان‌طور که ذکر شد خانه در نزدیکی مرزِ دو کشور است یکی، در ریشه ، شاخه‌ها، هر یک بسویی. دو کشور، دو گونه زندگی، دو گونه جهان‌بینی… همان‌جاست که در تصویری سیلوئت ، هائه‌می بر آهنگی از [tooltip text=”مایلز دیویس” gravity=”nw”]Miles Davis[/tooltip] رقصی سرمستانه را سر می‌گیرد. او عریان می‌شود، خیالاتِ هولناکِ بن نیز.
بن در مکالمه‌ای با لی جونگ‌سو، پرده از راز خود برمی‌دارد. او می‌گوید که یکی از سرگرمی‌هایش سوزاندن گلخانه‌های متروکه‌ست . آخر او به بازی کردن علاقه‌مند است. از این مکالمه به بعد، فیلم از درامی به نسبت رمانتیک به روایتی روانشاختی و هراس‌انگیر تغییر هویت می‌دهد. این نوع عجیب و غریب سرگرمی، ذهن لی چونگ‌سو را درگیر می‌کند. شاید چون او می‌خواهد چیزی بنویسد. هائه‌می در گوشه‌ای از خانه به خواب رفته است و در ادامه دیگر او را نمی‌بینیم.

فیلم سوزاندن لی چانگ دونگ سینمای کره burning
فیلم سوزاندن لی چانگ دونگ سینمای کره burning

این فیلم شخصیت زنی داشته که بنا به هر دلیلی دیگر نیست، با این قِسم سرگیجه و تعلیق پیش از مواجه بوده‌ایم، با ناپدید شدنِ شخصیت اصلی زن فیلم در معروف‌ترین تجسم آن [tooltip text=”ماجرای آنتونیونی” gravity=”nw”]L’Avventura[/tooltip] هم ( حتی تلفیق هر دو نوع گرسنگی در اولین فیلم رنگی آنتونیونی -[tooltip text=”صحرای سرخ” gravity=”nw”]Red Desert[/tooltip]- با نقش‌آفرینی میوزِ او مونیکا ویتی- در هر دو فیلم ).
حالا ظن ما و جونگ‌سو بیشتر به سویِ مرد دیگر می‌رود. روان‌رنجوری شاید دچارِ [tooltip text=”پیرومانیا” gravity=”nw”] Pyromania[/tooltip] (جنونِ آتش‌افروزی) که می‌سوزاند، غیرمستقیم به سوزاندن ترغیب می‌کند و در کمد سرویس بهداشتی خانه‌ی مدرنِ مجردی‌اش یک کشو پر از لوازم آرایشی زنانه دارد…این فیلم سوالی پرسیده‌ می‌شود، سوالی که جوابی در پی ندارد.

در ادامه بخوانید