[author title=”رژین شرفی” image=”http://localhost/wordpress/wp-content/uploads/2018/07/1_RojinSharafi.jpg”]رژین شرفی ، متولد ۱۳۷۴ تهران، ساوندآرتیست و آهنگسازِ موسیقی آکوستیک، الکتروآکوستیک و الکترونیک، و دانشجویِ مهندسیِ صدا و آهنگسازیِ دانشگاه موسیقی و هنرهای نمایشی شهر وین است.[/author]
[author title=”Rojin Sharafi” image=”http://”]Rojin Sharafi (b. 1995, Tehran) is a sound artist and composer of acoustic, electro-acoustic and electronic music based in Vienna. She has been working on different multimedia art projects and has been collaborating with different musicians, ensembles, filmmakers, video-artists and performers like Black Page Orchestra, Ensemble Platypus and Ensemble Phoenix Basel. [/author]
رژین با آنسامبلها و موزیسینهای مختلفی همکاری داشته از جمله، آنسامبل فونیکس بازل، بلک پیج ارکسترای وین و آنسامبل پلاتیپوس وین. همچنین تجربهی همکاریاش با هنرمندهایی دیگر برای طراحیِ صدا و موسیقی فیلم برای ویدیوآرت، پرفورمنسآرت و فیلمِ کوتاه برایش الهامبخش بودند.
موسیقی رژین شرفی مرزهای ژانر را درمینوردد، آن هم با وام گرفتن المانها از دورانها و دستههای مختلفی همچون نویز، فولک، امبینت، متال و موسیقی معاصر.لایههای روایی فیوژن در رویکردهای فرمالیستی وجه مشخصه ی قطعات موسیقی او به حساب می آیند.
موسیقیاش با مدیومهای مختلف هنری دیالوگ برقرار میکند. او مفاهیمی را از ادبیات، سینما و موسیقی معاصر و نواحی، وام میگیرد و در موسیقیاش بازتعریف میکند. برایش همیشه دغدغهی فرم، ژانر و بافتهای صوتیِ تلفیقی وجود داشتهاند. متریالهای صوتی، اغلب میکروتونال انتخاب میشوند. جنس، رنگ و کیفیتشان بافتهایی میسازند که مدام در تغییرند ــ اندامهایی تپنده! الگوها گاه پلیریتمیک چیده میشوند و گاه تداعیکنندهی بخش بزرگتری از موتیفهای اولیهاند؛ خواه ایستا، و خواه نیمهایستا یا سیال!
رژین بیوگرافی خود را چنین روایت می کند:
[box type=”shadow” align=”” class=”” width=””]خواندن موسیقی من را راهی وین کرد. آغازش اما از تهران بود. میگویند شهری که در آن زیست می کنید، بخش بزرگی از خودآگاهیتان را می سازد. آتش تضاد دو شهر، جایی بینشان به پا شد و از خاکسترش هربار ایده های جدیدی متولد شدند. من تا ۱۷سالگی در ماتریوشکای تهران بودم و از ۱۵ سالگی هنر برایم جدی شد. ابتدا با نوشتن و سینما و تاریخ هنر و بعدتر با آهنگسازی. موسیقی در کودکی برایم دنیای جذابی را ساخت. بعدتر در ۷ سالگی پیانو را شروع کردم و پیانو هم جدی شد. تا اینکه در همان نوجوانی سلیقه ی موسیقی ام عوض شد و از پیانو فاصله گرفتم. با وجود تمام چرخشهای سلیقه ای تمرین را ادامه دادم و همین، دیسیپلین و اینترپرتاسیون را یادم داد. سازهای دیگری هم در کنار پیانو اضافه شدند و به مرور از بداهه نوازی، معماری زمان را یاد گرفتم. قبل از مهاجرت کلاسهایی داشتم با مجید اسلامی و کیاوش صاحب نسق که هنوز هم در ذهنم پررنگ باقی مانده اند. چهار سالی است در دانشگاه موسیقی و هنرهای نمایشی وین درس آهنگسازی و مهندسی صدا می خوانم. با ترکیب این دو رشته خیلی آموختم؛ از وین خیلی آموختم. کارهای من به سه بخش تقسیم می شوند: موسیقی آکوستیک، الکتروآکوستیک و الکترونیک. سعی می کنم، موسیقی ام پلتفورمی باشد که من را به مفاهیم گوناگون در مدیومهای مختلف وصل می کند تا بتوانم به واسطه اش مفاهیم را وام بگیرم و در موسیقی بازتعریف کنم. دنبال راه هایش گشتم. چندتا از بهترین تجربه های کاری ام همکاری با هنرمندان دیگری بود که نتیجه اش شد طراحی صدا و موسیقی فیلم برای فیلم های کوتاه، ویدیوآرت و پرفورمنس آرت. یکی از قطعاتم در پاییز چاپ میشود و به زودی اولین ای پی ام منتشرمی شود.اجر اهای زنده یبیشتری دربرنامه ام هستند.[/box]
موسیقیِ آبستره، آبستنِ داستان میشود.
اجرا راجع به سنت داستانگوییست. به شکلی آبستره و با مفاهیمِ کموبیش آشنا: مکگافین، دیوارچهارم، پیچش، تعلیق، همزمانی روایتها و اتفاقها و…
اینجا میشود نقل کرد، نقد شد، نقب زد به حال، به آینده، به یاد آورد، درگیر شد، اساطیر را باور کرد ، فریب خورد، از فریب خوردن خندید، مرور کرد، چرخید و پذیرفت که جوابها قطعی نیستند، نه این است و نه آن، می توان پرسید اما نمی توان یافت.
در فرمِ بلند میشود حال را فراموش کرد، همراه شد. ‘‘هرجا میروی برو، فقط من را همراه خودت ببر!’’
گاه فضاهای مختلفی که داستان در آن میگذرد بازسازی میشوند: ظهرِ تابستان است. سهی بعدازظهر. فکری تو را به زیرزمین خانه میکشاند. زیرزمین سرد است و دیوارهایش بوی خاکِ نمناک میدهند. کات.
المانهای آشنا گاه فقط تداعی میشوند. گاه پرداخته میشوند و داستان کامل میشود. گاه در خاستگاهی جدید بازتعریف میشوند و گاه خود تداعیکنندهی مفاهیمی دیگرند. گریزی در کار نیست.
چگونه میشود نقل کرد، در زمان به پیش رفت، و نقب زد به گذشته، به حال و به آینده!
پردهی آخر، دیوار چهارم را بلعید. در یک آن، آن شد، یا آن را ربود. تماشاگران به خود مینگرند. چهطور در یک آن گول خوردند. طعمهی ماکیان و نه ماهیان شدند. خود را روی پرده میبینند و میخندند. تکامل، تخم خود را کاشت. زمان رفته را باز می یابیم. چرخهی تخمگذاری آشناست. میکُشی اش یا درونش چال میشوی. پردهی سفید، پایان را میدزدد، روسیاه میشود. پردهی چهارم اما پردهی آخر نبود. ما هم گول خوردیم. ما؟
تماشاگران به خود مینگرند. که چهطور در یک آن گول خوردند. طعمهی ماکیان و نه ماهیان شدند. خود را روی پرده سر از پیلهبرآورده، نقب زده به حال، به آینده؛ گذشته را گذشته. حنجرهی ماکیان، فریاد شد. ماکیان مسخ شدند، انسانوار، سربرآورده از تخمهای نصفه، بیروننیامده، تخم گذاشته. پستاندار بوده و روی پردهی سفید تخمشان را کاشته، پیکسل به پیکسل پراکنده و بعد از پایان هم تمام نشده، باقی مانده