به بهمن پیام دادم :« آدرس اون سایتی که صدای اون پسره توش بود رو برام میشه بفرستی؟ »
از سوریه حرف میزدن. یادم نمیاد چه ها گفته شد و چه شد که نهایتا به اون سایت رسید. سایتی راجع به بازی. بازیِ کودکانِ جنگ زده ی سوری، توی اردن، کمپ الزعتری (+). سایت، پر از فیلم و عکس بود. بچه ها رو معرفی میکرد و قصه هاشون رو مینوشت. یه سایتی مثل اکثر سایتای دیگه که کمپین راه انداختن و تا اونجایی که برمیاد، از انسانیت دفاع میکنن.
تنها چیزی که قصه ی این سایت رو متفاوت میکرد، صدایی بود که خودکار، موقع باز کردنِ سایت پخش میشد.صدایی که از خود کمپ الزعتری ضبط شده بود.صدای پسر بچه ای که شعری رو میخوند.یه شعر عربی، با صدای دورگه ای که انگار ته گلوش خلط گیر کرده.
من اون آواز رو نشنیده بودم. تا به اون روز.حس کردم غمگین ترین آوازیه که شنیدم.هیچی نداشت.فقط واقعی بود و همین مهمش میکرد.اون آواز،صدای جنگ بود و از هر چیزی واقعی تر.دانلودش کردم.فایل اسم خاصی نداشت.فقط نوشته بود:«boy singing»
سرچ کردم:«جنه جنه جنه، والله یا وطنا»
فهمیدم این یه آهنگ معروفه و چندین خواننده پاپ فلسطینی و سوری اون رو خونده ن.هر کدوم با یک گرایشی و تحت یه پروپاگاندایی، برای وطن.برای این کلمه ی نسبتا گنگِ وطن.هیچکدوم رو نتونستم تا انتها گوش کنم.فقط صدای اون پسر توی الزعتری بود که برای من معنی میداد.اون بود که این شعر رو فهمیده بود.بیشتر از هر خواننده ی دیگه ای.
دنبال پسره گشتم توی سایت.راجع به خیلی از بچه های کمپ اونجا نوشته بودن.فقط اثری از صاحب اون صدا ندیدم.به همه ی آدرس هایی که توی اون سایت گذاشته بودن، ایمیل زدم. کارمو توضیح دادم.گفتم دنبال آدمایی میگردم که لای انفجار خبرها گم شده ن.گفتم میخوام این آواز رو بخونم.و اجازه خواستم برای انتشار صدای اون پسر.و پرسیدم که اون الان کجاست و کیه اصلا؟
دو ماه صبر کردم. پیگیر اخبار سوریه و کمپ بودم. میدونستم قرار نیست اون پسر رو از پشت شیشه های رسانه ای پیدا کنم. نمیدونم چم بود. آخر جواب ایمیل هام رو نگرفتم و بی اجازه صدای این پسر رو منتشر میکنم. ولی منتظرم هنوز.
این آواز هم تقدیم به سوری هایی که باهام حرف زدن. از خودشون،موسیقیشون، جنگ و زندگیشون توی ایران.