گفت‌و‌گو با مهراد هیدن در آستانه انتشار آلبوم صفر: تکرار در کار نیست

کادانس
کادانس

تک گفت‌وگوی سیامک قلی‌زاده/ امیرحسین ناظم‌زاده با مهراد هیدن
واحد خالی ۱۰۰ متری، دیوارهای تمام سفید، هوای بارانیِ بی‌نورْ و سکوت، فضا را از آنچه که باید سنگین‌تر کرده است. تنها زینت این دفتر، میز بزرگ و سیاهی است که گویی تنها برای همین گپ و گفت وسط اتاق گذاشته شده؛ این تک گفت‌وگوی یکی از مهم‌ترین موزیسن‌های امروز ایران است؛ اینجا شمال تهران است و «مهراد هیدن» میزبان این گفت‌وگو.
با اینکه پیش از مصاحبه چند باری هم‌دیگر را ملاقات کرده‌ایم اما باز هم طول می‌کشد تا یخش باز شود. فضای خالی واحد و سرسختی «مهراد» مصاحبه را طولانی می‌کند. حدود یک ساعت از گفت‌وگو گذشته که تازه می‌خندد.
IMG_20180319_174421
عکاس: مهرداد پارسا
عضو کم‌حاشیه «زدبازی» می‌گوید: حتی تا آن زمان که آهنگ «تابستون کوتاهه» را ساختیم، هیچ چیز برای ما رنگ و بوی جدی نداشت؛ تفریح بود؛ گاهی می‌خندیدم و بعد هم قطعه را می‌ساختیم.
مرد ۳۳ ساله پیش روی «کادانس»، خودش را محدود به سبک رپ نکرده است؛ او از کودکی پیانو می‌نواخته و علاقه‌اش به موسیقی، از دیگران شجاع‌ترش کرده است. حالا مراحل پایانی ساخت آلبومی را طی می‌کند که فصل تمیزِ همه آن‌چیزی است که از «هیدن» سراغ داریم. آلبومی که شاید مخاطبان پیشینش را راضی نکند اما می‌تواند خیل جدید هواداران را به سویش بکشد. شاید حالا بیش از ۷۵۱ هزار، دنبال‌کننده‌اش در صفحه شخصی اینستاگرامش، باید منتظر مهرادی جدید باشند؛ چرا که او اعتقاد دارد این آلبوم با همه‌ی آنچه ساخته تفاوت دارد و خط مقدم است.
گفت‌وگوی دو ساعته با مهراد هیدن، هرچند فراز و فرودهای بزرگ ندارد اما زوایای ریز و پنهانی را از یکی از مهم‌ترین گروه‌های تاریخ موسیقی ایران آشکار می‌کند.
مهراد می‌گوید: «به گمان من در ایران بیشتر آرتیست‌های مشهور غُر می‌زنند. همه دوست دارند زندگی شما را با پیام‌های خاصی تغییر دهند. این یک روش است و روش دیگر اینکه هنرمند به مخاطب از زندگی خودش بگوید. ما نگفتیم این کار را بکنید و آن کار را نکنید. اگر کسی گریه می‌کند شما می‌توانید کنارش بنشینید و گریه کنید یا بخندید و او را هم به خنده وادارید. دو روش متفاوت است.»
قبل از اینکه گروه زدبازی تشکیل شود چه تجربیاتی در موسیقی داشتی؟ چه روندی طی شد تا وارد دنیای رپ شدی؟
من از بچگی شروع به یادگیری پیانو کلاسیک کردم و زمانی که دوره راهنمایی را می گذراندم وارد دنیای موسیقی راک شدم. فقط برای پیانو کلاسیک معلم داشتم اما دوست داشتم انواع موسیقی را امتحان کنم. سازهای دیگر را هم خودم یاد گرفتم. پس از آن هم وارد دنیای رپ و پرودوس کردن شدم.
حلقه‌ای که تو را از موسیقی کلاسیک و راک به موسیقی رپ وصل کرد چه بود؟
فکر می‌کنم پیانو خیلی ساز سختی است و باید زمان زیادی برای یادگیری صرف کنید. در دوران بچگی هم طبیعی است که هر روز از یک چیزی خوشتان بیاید و از این شاخه به آن شاخه بروید. سبک‌های دیگری هم که پیشنهاد شد برایم جالب بود و خوشم آمد. شروعِ رپ برایم یک فرصت بود که چیزهایی که دوست دارم را امتحان کنم. تمام چیزهایی که بلد بودم کمک کرد که راحت‌تر این کار انجام دهم. همین که می‌توانستم گیتاری بردارم و بخوانم برایم جالب بود. این که ببینم چه صدایی می‌دهد.
پس به نوعی آسان بودن رپ تو را جذب کرد؟
خیلی اتفاقی بود. زمانی که آهنگ‌های «امینم» را شنیدم برایم خیلی جالب بود. مدل خواندنش را امتحان می‌کردم که ببینم خودم هم می‌توانم یا نه. اول که این جریان شکل گرفت دوست داشتم جلب توجه کنم و ببینم چه کسی از من تعریف می‌کند. پس از آن برایم مهم شد که ببینم حالا اگر «بیت» خودم را بسازم چه اتفاقی می‌افتد. خیلی طبیعی این اتفاق افتاد.
قبل از اینکه وارد دنیای رپ شوی قطعه‌ای با این سبک و سیاق به زبان فارسی شنیده بودی؟ یا حتی همزمان با کاری که خودت می‌کردی؟
نه چیزی نشنیده بودم. البته ممکن است ولی یادم نمی‌آید. اگر هم چیزی بود بیشتر شکل خنده برایم داشت. اولین بار «سامان ویلسون» روی بیتِ امینم خواند و فکر می‌کنم که ترجمه هم بود. خیلی از آن‌ها را حتی ضبط هم نکردیم. بین خودمان اتفاقی شانسی و شوخی بود. برایمان جالب بود که چنین چیزی هم امکان دارد. برای من همه چیز از همان جا شروع شد. آدم‌های زیادی هم نبودند و اگر هم بودند اینترنت به شکل امروزی نبود که راحت قطعات به دست ما برسد.
اولین چیزی که به جز کارهای خودتان شنیدی یادت می‌آید؟
تعدادی آهنگ بود که همه می‌شنیدند. فهمیدم که تعدادی هستند که رپ را دنبال می‌کنند. یادم می‌‌آید در «اورکات» آهنگ‌های خودمان را می‌گذاشتیم و دو سه نفر بودند که دنبال می‌کردند. آنجا اولین بار کارهای دیگران را هم شنیدیم. اسمشان را یادم نمی‌آید. اولین بار که از طریق یک دوست آهنگی از «هیچکس» شنیدم را یادم می‌آید. دیگرانی هم بودند اما فکر می‌کنم ادامه ندادند.
جریانی شکل گرفت که سریع و ناخودآگاه بود. می‌توانستید روی بیت‌های دانلودی کارهای دیگری بسازید اما به سرعت شروع به ساخت کردید. چطور انقدر زود اتفاق افتاد؟
جالب اینکه تنها به خاطر یک کامنت این اتفاق افتاد. وقتی آهنگ‌ها پخش شد همه واکنش‌های بسیار مثبتی نشان دادند. کسانی که واقعاً در جریان بودند و دنبال می‌کردند به خوبی متوجه شدند که لیریک‌ها در حال پیشرفت و حرفه‌ای شدن است. بین تمام این تشویق‌ها و تعریف‌ها یک نفر می‌گفت این بیت‌ها دزدی است. من هم آهنگسازی را دوست داشتم و گفتم پس باید آهنگ‌های خودمان را بسازیم. «آهنگامون خداس» را ساختم و بعد از آن صفر تا صد را خودمان انجام دادیم. زمانی که روی بیت‌های دیگران هم می‌خواندیم بیشتر دوست داشتیم صدای خودمان روی آن آهنگ را بشنویم. در واقع می‌خواستیم خودمان را با چیزی که دوست داشتیم عوض کنیم تا ببینیم چه اتفاقی می‌افتد. آن زمان عادت نداشتیم صدای خودمان را بشنویم.
فکر می‌کنید در آن سال‌ها چه چیزی در جامعه وجود داشت که باعث شد رپ همه گیر شود و بسیاری در شهرهای مختلف ایران در این سبک کار کنند؟
فکر می‌کنم هر چیزی که جدید باشد جذاب‌تر است. سبک بسیار خلاقانه‌ای بود. این سوال را نمی‌توان دقیق پاسخ داد. موسیقی در ایران پیشرفت بزرگی نمی‌کرد. همیشه تنها موسیقی سنتی بود. رپ منظورش را راحت بیان می‌کند و اگر منظور خاصی هم نداشته باشد راحت‌تر تحت تاثیر قرار می‌دهد. مثل فیلمی است که راحت می‌توانید ببینید. خیلی‌ها فکر نمی‌کرند که می‌شود در مورد بسیار از مسائل حرف زد. موسیقی رپ هم نسبت به راک بسیار راحت بود.
شاید تولید آسان یکی از دلایل فراگیر شدنش در ابتدای راه بود و البته انتشار آسانش.
به نظرم اصلاً ساده نیست. برخی فکر می‌کنند فقط باید ریتمی، بخوانید. در صورتی که کسانی که می‌نویسند و خودشان رپر هستند می‌دانند که بسیار مهندسی شده است. بسیار مواقع برای انتخاب دو کلمه ساعت‌ها باید فکر کنید. حتی برای انتخاب بین دو حرف «را» و «که» ممکن است وقت زیادی صرف شود. اصلاً ساده نیست. به خاطر همین مهندسیِ خوب است که راحت‌تر به مخاطب انتقال پیدا می‌کند و پیامش را می‌رساند. من فکر می‌کنم به خاطر سوژه‌های خیلی خوب رپ بود که فراگیر شد. پیش از آن همه چیز یا آنقدر شاعرانه بود که کسی نمی‌فهمید. ترانه‌ها در سبک‌های دیگر مثل راک خیلی معلوم نبود در مورد چه چیزی است یا حتی برخی سبک‌ها همیشه در مورد یک موضوع بود و هنوز هم اینگونه است. حتی در رپ هم خیلی وقت‌ها این موضوع پیش آمد که همه یک حرف را می‌زدند و موضوع جدیدی مطرح نمی‌شد.
شما سه نفری کارتان را قوی جلو می‌بردید و تو هم آهنگساز گروه بودی تا اینکه سه نفر دیگر (علیرضا جی جی، سیاوش سیجل و نسیم) به شما اضافه شدند. این همکاری چه چالش‌ها و دستاوردهایی داشت؟
به نظرم همه چیز فان بود و هنوز حالت جدی نداشت. حتی همان زمانی که بچه‌ها به ما اضافه شدند هم همینگونه بود. همه چیز دوستانه بود. ایده‌ای ناگهانی می‌آمد، می‌خندیدم، آهنگش را هم می‌ساختیم. هیچ قانونی یا باید و نبایدی نداشتیم. حاشیه‌ای در کار نبود. همه چیز طبیعی انجام می‌شد. وقتی نظراتی از بیرون اضافه می‌شود ممکن است کارکرد جدید و مثبتی داشته باشد و یا برعکس. در مورد ما کارکرد مثبت داشت. ایده‌های هر 5تای ما هم فرق داشت. مثلاً علیرضا ایده‌ای می‌داد من با سبک‌های مختلف موسیقی می‌توانستم به حرفه‌ای‌تر شدن تولیدش کمک کنم یا برعکس. به نظرم دلیل اصلی نتیجه دادن کار این جمع، همان جدی نگرفتن بود. خودمان هیچ وقت فکر نمی‌کردیم که نتیجه اینگونه باشد.
اما همان زمان هم شما مورد توجه قرار گرفته بودید.
نه تا این حد. از «تابستون کوتاهه» بود که خیلی شناخته شدیم. سختی‌ها هم از زمانی شروع شد که حاشیه‌ها شکل گرفت. اما پیش از آن هیچ چالشی وجود نداشت.
نکته مهمی را گفتی. موزیک‌های شما حتی تا آهنگ تابستون‌ کوتاهه هنوز هم بخش مهمی از فعالیت‌های گروه است. اما تو می‌گویی که خیلی فان به این قضیه نگاه می‌کردید و اصلاً جدی نبوده، در صورتی که برای مخاطبان و طرفداران بسیار جدی بود.
ساخت و کارمان جدی بود اما نحوه‌ی کارمان با هم خیلی ریلکس بود. من اعتقاد دارم اگر سعی کنید با برنامه‌ریزی 5 نفر را کنار هم قرار دهید تا کار کنند هیچ وقت اتفاق نمی‌افتد. حتی بیشتر اتفاقات مهم موسیقی در جهان هم به همین شکل بوده است. خودم که موسیقی می‌سازم ایده اولیه شاید 15 دقیقه‌ای شکل بگیرد اما آن ایده تا پخته شود زمان زیادی می‌برد. این موضوع هم همینطور است اگر خیلی جدی بودیم هیچ وقت اتفاق نمی‌افتاد.
شما از موضوعاتی حرف زدید که از نظر جامعه رد کردن خط قرمز بود. اما تعداد زیادی با آن حرف‌ها همذات‌پنداری داشتند. مواردی هم بود که شاید باعث ترویج مسائلی می‌شد و خطرناک به نظر می‌رسید. در تمام این مدت به این فکر کردید که چه حرفی را بزنم و چه حرفی را نزنم؟
اوایل که شروع کردیم کسی ما را نمی‌شناخت. وقتی برای خودت و چهار تا دوست و رفیق چیزی می‌خوانی و می‌سازی به این مسائل فکر نمی‌کنی. بیشتر به این فکر می‌کنید که چقدر بامزه و باحال است. به مسئولیت فکر نمی‌کنید. این موضوع نه فقط برای ما که برای بسیاری از جمله فیلم سازان هم اتفاق افتاده است. در موسیقی کلاسیک هم زمانی نوشتن «باله» ممنوع بوده است. اولاً کسانی که این حرف را می‌زنند توقع دارند هر موزیکی پیامی داشته باشد. گاهی یک هنرمند هیچ دلیلی برای کارش جز حس و حال، و علایقش ندارد. ما هم زمانی که این کار را شروع کردیم بچه بودیم. بزرگتر که شدیم درگیر مسائل دیگری شدیم و دوست نداشتیم از همان موضوعات قبلی بخوانیم.
مثلاً حدوداً زمانی که آهنگ «زندگی منه» را منتشر کردید دیگر بچه نبودید و شناخته شده بودید. آن زمان فکر کردید که مسائلی را حتماً باید بیان کنید که فلان تاثیر را داشته باشد یا برعکس؟
خیلی طبیعی بود و هرکس در مورد خودش حرف می‌زند. فکر نمی‌کردیم که می‌خواهیم یک سری پیام را در آهنگ بگنجانیم. ما در مورد خودمان می‌خواندیم. شاید زندگی منه در مورد استقلال فکری باشد اما ما هرکدام در مورد خودمان حرف زدیم. مثلاً در مورد فحش دادن که خیلی‌ها انتقاد می‌کنند. باید بگویم زمانی شما به کسی فحش می‌دهید اما وقتی هم وجود دارد که کلاً فحش می‌دهید؛ این دو با هم فرق دارند. فحش یک کلمه است منظور پشتش مهمش می‌کند. زمانی که کلمه‌ای را به کسی نسبت می‌دهید باید به فکر مسئولیتش باشید و نه وقتی که در یک کانتکست آن را مطرح می‌کنید.
بحث درباره تاثیرگذاری است. شما بین بیشتر اقشار جامعه طرفداران دو آتشه دارید. منظور من استفاده از ابیاتی است که ممکن است برای مخاطبان سبک زندگی بسازد. شاید حتی اگر نام برندی را مطرح می‌کردید مصرف آن در ایران زیاد می‌شد.
طبیعی است چراکه آدم‌ها دنبال لیدر و ایده‌آل خودشان می‌گردند. کسی که مانند آن‌ها فکر کند و بتواند به زندگیشان راه و روشی بدهد.
پس قبول دارید که لیدر تعدادی از مخاطبان بودید؟
بله بدون اینکه بدانیم. در زمینه موسیقی یا فیلم وقتی شما طرز فکرتان را بیان می‌کنید (نه به عنوان پیام) کسانی هم با شما همراه می‌شوند.. یا اگر کسی ببیند مشکلات مشترکی با شما دارد و حالا شما برای خودتان حلش کردید حتماً بیشتر به حرف‌هایتان دقت می‌کند.
مفاهیمی که در قطعات شما هستند را چگونه انتخاب می‌کنید؟ فکر می‌کنید روش بیانتان چه تفاوتی دارد؟
به نظرم در ایران اکثر هنرمندانی که طرفدار دارند غُر می‌زنند. همه می‌خواهد یک کار را انجام دهند. همه دوست دارند زندگی شما را با پیام‌های خاصی تغییر دهند. این یک روش است و روش دیگر اینکه به شما در مورد زندگی خودم بگویم. ما درباره لایف استایل خودمان خواندیم. ما تنها گروهی بودیم که غر نزدیم و نگفتیم این کار را بکنید و آن کار را نکنید. اگر کسی گریه می‌کند شما می‌توانید کنارش بنشینید و گریه کنید یا بخندید و او را هم وادار به خنده کنید. دو روش مختلف است. ما یک سری بچه بودیم که فقط کاری که دوست داشتیم را انجام دادیم. فقط هم در مورد خودمان می‌خواندیم و فرق ما با دیگران این بود که آن‌ها در مورد بقیه می‌خواندند.
فکر می‌کنی مخاطبان شما بیشتر آن دسته هستند که تجربیات مشابه شما را دارند یا آن‌هایی که دوست دارند تجربیات مشابه داشته باشند؟
نمی‌دانم شاید باید از خودشان بپرسید. هیچ وقت فرمول خاصی وجود ندارد که بدانید اگر این کار را بکنید مخاطب دوست دارد وگرنه همه همان کار را می‌کردند. رپ کلمه و موضوع زیاد دارد و راحت‌تر کارش را انجام می‌دهد. زمانی موسیقی راک این ویژگی را داشت. از نظر ارتباطی فکر می‌کنم ساده بودنش بود که فراگیرش کرد.
این ویژگی کلی رپ است من می‌خواهم دیدگاهتان را در مورد کار خودتان بدانم.
به نظرم از جایی به بعد بحث خلاقیت و پیشرفت مطرح می‌شود. این که همان کاری را که خوب انجام دادید تکرار کنید یا سراغ تجربه‌های جدید بروید.
به نظراتان راه درست شناخت یک هنرمند چیست؟
به نظرم اگر بخواهید یک نفر را بشناسید با تمام کارهایی که انجام داده را ببینید. ما خیلی ذوق و شوق داشتیم. همه چیز خیلی رنگی و جالب بود. مطمئناً بیشتر حرف‌هایی که زدیم واقعی بوده اما برخی هم مخصوصاً زمانی که بچه بودیم اغراق‌آمیز بود. در هر هنری هم چنین موضوعی وجود دارد. موزیک برای ما بیشتر راهی بود که پر انرژی بودن خودمان را به تصویر بکشیم. من همیشه در آهنگ‌هایم خودم بودم و دوست دارم همینطور هم بمانم.
به نظر می‌رسید عضوهای دیگر که به شما اضافه شدند بیشتر تصویر سازی کردند.
بله آن‌ها رویکردشان متفاوت بود اما من دوست داشتم که همه چیز واقعی باشد. موسیقی برایم شخصی‌تر بود. حتی شاید برخی اختلافات در همین موارد ایجاد شد. دوست نداشتم میان چیزهایی باشم که واقعیت ندارد. از دید آن‌ها بیشتر تصویر سازی و داستان‌گویی مهم بود. من هیچ وقت دوست نداشتم که اگر بعداً آهنگ‌هایم را گوش می‌دهم فکر کنم این آدم من نبودم.
برمی‌گردم به حرف خودت که گفتی برای شناخت، باید آثار یک نفر را کامل دنبال کرد. بر همین اساس به نظرم، تو بیشتر از اینکه رپر بودن را دوست داشته باشی راک استار بودن را دوست داری. رپ برای تو چه چیزی داشته که رهایش نکردی؟
من در موسیقی خیلی تنوع طلبم یعنی همه چیز دوست دارم. فکر می‌کنم متوجه حرفت می‌شوم. از راهنمایی شروع شد که گروه‌های رپ-راک را پیدا کردم. حس کردم دقیقاً همان چیزی است که دوست دارم. دلیلش را دقیقاً نمی‌دانم. بگذار واقعیتش را بگویم. رپ را خیلی دوست دارم اما دلیل اینکه فعالیتم در رپ بیشتر است فرق می‌کند. در رپ همیشه راحت‌تر کار کردم. حتی توانستم لیریکیست هم باشم و علاوه بر ساختن موسیقی، حرف‌هایم را هم راحت بیان کردم. مشکلی که با راک داشتم این بود که حرف‌هایشان محدود بود. نسبی می‌گویم. مثلاً «نیروانا» را که گوش می‌دهید شاید اصلاً نمی‌دانید دقیقاً منظورش چیست اما به خاطر ملودی زیبا، جذبش می‌شوید. با رپ همیشه حرفم را راحت زدم و مخاطبم هم بیشتر بوده است. ولی وقتی فکر می‌کنم منظورت را می‌فهمم. درست می‌گویی راک را همیشه دوست داشتم اما برای رپ بیشتر وقت گذاشتم. دلیلش را دقیق نمی‌دانم.
همیشه پیوند زدن کلام فارسی با موسیقی راک کمی مشکل بوده، این دلیل در مورد تو باعث جلوگیری از ورود به دنیای راک نبود؟
به نظرم مشکل اصلی در ایران خلاقیت است. جرقه‌ای که در رپ خورد این بود که اولین نفر کاری را انجام داد که هیچکس نمی‌دانست وجود دارد. در راک کسی این کار را نکرد. شعر حافظ و سعدی را استفاده می‌کردند که اصلاً حالت اسلنگ و خودمانی ندارد. نمی‌گویم بد است اما خب خیلی‌ها همین کار را کردند یا از ترانه‌هایی بسیار شاعرانه استفاده می‌کردند. موسیقی راک خیلی خودمانی است. خلاقیت کم بود و تمرین هم. موسیقی در مجموع با سبک زندگی گره خورده است. نمی‌توانی همیشه در اتاق باشی و راک بخوانی. راستش بیشتر ادا در آوردند.
IMG_20180319_174407

شما همیشه مخاطب را با خودتان بالا کشیدید و صبر نکردید که مخاطب شما را به سمت وسویی بکشاند. تو چه کارهایی کردی که روند رشد و پیشرفتت متوقف نشود؟
همیشه دوست دارم روی خودم بیشتر از هر چیزی کار کنم. حالا بعد از آن اگر کسی خواست با من همراه شود. چالش با خودم را دوست دارم و همین باعث شد بیشتر روی خودم کار کنم. حساسیت زیادی هم روی کارم به خرج می‌دادم. اگر چیزی تولید می‌کردم بعد از یک ماه باز هم برمی‌گشتم و می‌گفتم این قسمتش شاید بهترهم بشود. معمولاً گوش نمی‌کنم که بقیه از من چه چیزی می‌خواهند. انتقادِ با فکر را دوست دارم اما به حرف بقیه زیاد گوش نکردم.

بیشتر دوست دارم حرکت‌های عملی را بدانم. مثلاً در ورکشاپ‌های موسیقی الکترونیک شرکت کردی؟
معمولاً دوست دارم خودم یاد بگیرم. هرچیزی که یاد گرفتم خودم پیدا کردم. با این حال یک دوره موسیقی الکترونیک در انگلستان رفتم. همیشه زنده ضبط می‌کردم و حتی بلد نبودم با کامپیوتر ضبط کنم. پس از آن هم «مَک» خریدم و کار با نرم افزار «لاجیک» را شروع کردم.
هنوز با نرم افزار «لاجیک» کار می‌کنی یا «اِیبلتون»؟
از وقتی با آرش راسک و ایمان آشنا شدم من را به سمت ایبلتون کشاندند. در آن دوره که لاجیک یادگرفتم افت داشتم. چراکه امکانات زیادی داشت و هرچه انتخاب کمتر باشد من راحت‌تر کار می‌کنم.
به بحث اصلی برگردیم. در مقطعی گروه با قطعه «داستان ما» خداحافظی کرد و دوبار برگشتید. چه اتفاقی در حال رخ دادن بود؟
زندگی ما عوض شده بود. هرکس مسائل و دردسرهای خودش را داشت. مسیرمان تغییر کرده بود. همه از هم دور بودیم. بچه‌ها یکی یکی رفتند تا اینکه من و علیرضا ماندیم. ما هم سعی کردیم با روش خودمان تمامش کنیم. این اتفاق زیاد می‌افتد. نقشه‌ی خاصی نداشتیم.
اما یکسال هم نشد که برگشتید.
موسیقی پَشِن ما است. نمی‌توانیم رهایش کنیم. مدتی کنار می‌رویم و بعد دلتنگی اجازه نمی‌دهد. خیلی وقت‌ها گفتم که بس است و باید بروم دنبال دنیای واقعی. آنقدر رفتم تا جایی فکر کردم شاید دنیای واقعی من همان است. آن زمان کار کردن برایمان راحت شده بود و سریع ایده‌ها شکل می‌گرفت و عملی می‌شد. با یک شام خوردن و چند تماس تلفنی همه چیز تمام می‌شد. از نظر ذهنی انقدر وصل بودیم که ایده‌ها راحت پیاده می‌شد در صورتی که شاید برخی فکر می‌کردند ساعت‌ها روی یک آهنگ کار می‌کنیم.
سامان چند سال در هیچ آهنگی نخوانده بود اما بازهم شما به عنوان عضو اصلی گروه معرفی‌اش می‌کردید. در ایده پردازی همراه شما بود و کمک می‌کرد؟
کاری که سامان کرد آنقدر عظیم بود که ما فراموشش نمی‌کنیم. وقتی می‌دانید که پتانسیل یک نفر چیست نمی‌توانید نادیده بگیرید. یک دوره که نبود و حتی همدیگر را نمی‌دیدیم. اما دوست بچگی‌ام بود. آدم خاصی که خوب اخلاقش را می‌شناختم و شبیه خودم بود. همان زمان هم می‌دانستم که چه کارهای بزرگی می‌تواند انجام دهد.
مدتی پس از بازگشتتان آلبوم «زاخارنامه» را منتشر کردید. قبول داری که تکرار گذشته بود و تنها بارقه‌هایی از پیشرفت در موسیقی برخی قطعات وجود داشت؟ این آلبوم را کجای کارنامه کاری خودتان می‌بینی؟
من همیشه دوست داشتم به روش خاصی یک آلبوم را جمع آوری کنم و قطعاتش را کنار هم بچینم. زاخارنامه را از طرفی دوست داشتم اما از طرفی هم نه. فکر می‌کنم واضح باشد چراکه آهنگ‌ها از سبک‌های متفاوتی بود. زاخارنامه را به شکل سلکشن نگاه می‌کنم تا آلبوم. چراکه آلبوم به نظرم باید کانسپت و رنگ صدای خاصی داشته باشد. چیزی که از زاخارنامه خیلی دوست دارم قطعه اول است؛ تهران ماله منه. سبک جدیدی در رپ بود. هم از نظر بیت و هم از نظر سبک خواندن خودمان جدید بود. هنوز هم وقتی گوش می‌کنم هیجان‌زده می‌شوم. آلبوم خوب شروع می‌شود و خوب هم تمام می‌شود.
مثلاً در مورد قطعه دوم توافق داشتید؟
من اصلاً دوستش نداشتم و راضی هم نبودم که باشد. چون با قطعه اول تفاوت زیادی داشت. در مورد کل آلبوم قبول دارم که آن پیشرفت همیشگی را نداشت. من خودم هم فکر می‌کنم تعدادی خاطره کنار هم بود.
شما در ابتدا سه نفر بودید که گروه زدبازی را تشکیل دادید. در بزرگ هم هر سه حضور دارید چرا با همان اسم، سه نفری ادامه ندادید؟
بحث این بود که دیگران هم خودشان را قسمتی از این نام می‌دانستند و زمینی شده بود که هرکس ادعای مالکیت می‌کرد. تنها کسی که از اول تا آخر در این گروه بود من بودم و بقیه همیشه آمد و رفت‌هایی داشتند اما نگفتم زدبازی برای من است. بین خودمان هم این بحث‌ها بود. من همیشه حرفم را با کارم می‌زنم و خیالم راحت است چراکه خودم را دارم. دوست ندارم به یک اسم متکی باشم. بله اسم بزرگی بود اما خسته شدم. از جایی به بعد بیشتر از اینکه روی کارم وقت بگذارم درگیر این اسم شده بودم. با علیرضا هم مشکلات اساسی داشتم و دیدگاه همدیگر را قبول نداشتیم بنابراین نمی‌شد ادامه داد. بحث به مسائل بچگانه کشیده بود که چه کسی بهتر از دیگری است یا گروه برای کیست. من هم گفتم برای خودتان. دیگر نجنگیدم و فکر کردم بچه بازی است. گفتم این اسم را بگیرید تا ببینم چه کاری می‌کنید و من هم اسم خودم را در کارم دارم.
پس از پایان کار زدبازی قطعه «لیلی حوضک» را منتشر کردی و آلبوم «سرمایه» را پرودوس کردی. خوانندگان سرمایه آرتیست‌های گمنامی بودند. این پروژه چگونه شکل گرفت؟ چرا ادامه پیدا نکرد؟
به نظرم نباید منتظر بمانیم تا هنرمندی معروف شود و بعد با او همکاری کنیم. طرفدار موزیک‌های عجیب و غریب و زیرزمینی هستم. هنوز فرصت نشده این مجموعه را ادامه دهیم. هنوز جای کار زیاد است و ادامه می‌دهیم.

IMG_20180319_174418
چطور شد که سامان ویلسون دوباره در «بزرگ» همکاری کرد؟
من و سامان همیشه از بچگی با هم کارهای عجیب می‌کردیم. از «بریک دنس» گرفته تا بازی‌های ذهنی یا مدتی با هم ورزش را شروع کردیم. فکر نمی‌کردیم که فعالیت جدیدی در موزیک انجام دهیم. سامان ناگهان آماده شده بود که باز هم موزیک کار کند اما بعد از این همه سال نمی‌دانستیم که نفطه مشترکمان چیست. نمی‌خواستیم کاری از سر تفریح انجام دهیم. با آن زمانی که شروع کردیم و بچه بودیم فرق داشت. بزرگ نقطه مشترک ما بود. هر دو در زندگی چاله‌ای داشتیم که توانستیم از آن خارج شویم. در حین ساختن بزرگ هم یک سری مسائل شخصی برای خودمان داشتیم. اما دوست داشتیم خودمان را کمک کنیم. بزرگ بازهم در مورد خودمان است و نه اینکه به بقیه بگوییم چه کاری انجام دهند. جنگ بین تاریکی و نور است. همیشه همه چیز یک جور نمی‌ماند. یک نفر زمین می‌خورد و کسی پرواز می‌کند؛ این روند شاید همیشه ادامه داشته باشد. مهم این است که چقدر امید داشته باشی. هردوی ما این دغدغه را داشتیم. آلبوم کانسپت داشت و از اول تا آخر به نوعی وصل بود. از نظر موزیکال هم بسیار پخته‌تر شد. دقیقاً همان کاری بود که همیشه دوست داشتم انجام دهم و چه کسی بهتر از سامان که از همان اول هم با هم بودیم. شخص دیگری هم نبود که مجبور باشیم برخی نظراتمان را عوض کنیم.

سامان روی بیت‌های جدیدت راحت خواند؟
در ابتدا برای خود من چالش بود. در مورد ایده‌ها همیشه حرف می‌زدیم اما در مورد عملی شدنش دیدگاهی نداشتم. ابتدا می‌خواستیم کار خیلی متفاوت‌تری انجام دهیم. در ذهن من یک آلبوم کاملاً هیپ هاپی بود که حدوداً 10 قطعه داشت. تا اینکه اولین بار «بیتاب» را با پیانو زدم و ایده‌اش مشخص شد؛ دقیقاً همان چیزی بود که ما دنبالش بودیم. وقتی برای سامان پخش کردم ناگهان خیلی ذوق زده شد و گفت دقیقاً همین است. پس از آن ما فهمیدیم که هر دو در یک صفحه هستیم. شاید قبلاً با این نوع موسیقی ارتباط خوبی نداشت اما ارتباطش برقرار شده بود. من با آرش راسخ (راسک) هم آشنا شده بودم و از تجربیاتش در موسیقی الکترونیک چیزهای زیاد یاد گرفتم. همین باعث شد پروداکشن و طراحی صدا هم در یک استاندارد جدید باشد. از هر نظر بزرگ نکات جدیدی داشت و تا به حال انجام نشده بود. 18 قطعه داشت که به نشانه‌ی 18 سالگی و نشانی از بزرگ شدن بود. البته بعداً یک قطعه هم به عنوان بونوس اضافه شد.
از جایی به بعد تغییراتی کردی و از یک رپر عامه پسند به آرتیست مستقل تبدیل شدی. از قبل هم این تفاوت دیدگاه وجود داشت؟
طرز فکر من عوض شده بود و در زدبازی هم دوست نداشتم هرکاری را انجام دهم. در خیلی از آهنگ‌ها راحت نبودم. هیچ وقت دنبال این نبودم که حتماً طرفداران زیادی برای خودم جمع کنم. هنر مستقل برایم مهم‌تر از هر چیزی بود. پس از جدایی سبک خواندنم عوض شد و ناگهان با تیمی مواجه شدم که طرز فکر نزدیک داشتیم و همه جدی بودند.
همکاری‌های بزرگ با تارا و کیارش چطور شکل گرفت؟
تارا واقعاً صدای عجیبی دارد. هم تارا و هم کیارش جنس صدایی دارند که در ایران کم پیدا می‌شود. به هر حال ژنتیک و تمرین هر دو موثر است. در ایران شاید کسی انقدر تمرین نمی کند. هر دو انگار سیاه پوست هستند. کیارش هم خیلی خلاق است.
«سهراب ام جی» در آلبوم حضور داشت اما محدودتر از قبل. همچنین همکاری با سیاوش سیجل را ادامه دادید. این همکاری‌ها چطور شکل می‌گیرد؟
بزرگ خیلی به حالِ من و سامان ربط داشت. زندگی‌ و کار سهراب در مسیر دیگری بود. در کل صدا و کانسپت بزرگ در آن زمان شبیه ما بود تا سهراب. با اینکه سبک سهراب متفاوت بود کاری کردیم که حتماً کنارمان باشد. سیاوش هم همیشه دوست من بوده و در «تونل» یک قطعه داشتیم که داستان‌گو بود و سیجل برای این کار بهترین است. من هیچ وقت دنبال حاشیه نیستم و اگر احساس کنم کسی لازم است در یک قطعه باشد حتماً این کار را می‌کنم. کاری هم به حاشیه‌ها ندارم و کارم برایم مهم‌تر است.
ولی از بیرون مغرورتر از این به نظر می‌آیی که به هرکسی پیشنهاد همکاری بدهی.
اشتباه است. واقعاً اگر با کسی همکاری نکردم نیازش را احساس نکردم نه اینکه به خاطر غرور پیشنهادی را مطرح نکنم. از طرف دیگر هم دوست ندارم که به من بگویند حتماً باید با فلانی کار کنی.
تونل با قطعه‌ی آغازین بزرگ تمام می‌شود. در صورتی که بزرگ زودتر منتشر شد. داستان چیست؟
دوست ندارم توضیح دهم. به نظرم لُوس می‌شود. اگر توضیح داده شود جذابیتش کم می‌شود. به نوعی شخصی است. خیلی‌ها می‌پرسند تونل جلد اول بزرگ بوده؟ من می‌گویم می‌تواند باشد و می‌تواند نباشد. شاید هم در دنیای موازی هستند.
کانسپت تونل چیست و چطور فضای متفاوتی نسبت به بزرگ پیدا کرد؟
بزرگ برای کسی نیست که می‌خواهد در مسابقه شرکت کند. برای کسی است که در مسابقه حضور دارد اما می‌خواهد بین ده نفر اول شود. برای پله‌ی آخر ماجرا است. اما تونل بیشتر حالت احساسی عاطفی دارد. آن زمان در مود خاصی بودم و باعث شد که تونل تولید شود. از نظر موسیقی کمی مونوتن است. هیپ هاپ در تونل کمتر است اما روی وکال زمان بیشتری گذاشتم.
چرا حضور «زخمی» تا این حد پررنگ شد؟
من نوشتن زخمی را خیلی دوست دارم. در مجموع کسانی که در چارچوب کار نمی‌کنند برای من جذاب‌تر هستند. او خوش را محدود نمی‌کند. به این موضوع فکر نکردم که چه کسی پررنگ است. اگر لازم باشد این اتفاق می‌افتد. زخمی شبیه خودش است. همیشه وقتی صدای جدیدی می‌آید آدم‌ها گارد می‌گیرند.
در مورد همکاری با آرش دارا هم برایمان توضیح بده.
آهنگساز بسیار خوبی است و صدای شرقی عجیبی دارد. او هم کارهای خودش را دنبال می‌کند. همیشه از بچگی دوست بودیم و همکاری کردیم. در تونل هم کنار من بود.
پروداکشن تونل جهش بزرگی دارد. تمام المان‌های تولیدتان کیفیت بالا دارد. چه اتفاقی برای این آلبوم افتاده است؟ روند کارتان با زمانی که در زدبازی کار می‌کردید چه تفاوتی دارد؟
اواخر کارمان در زدبازی ما زمانی مقرر می‌کردیم و باید آهنگ را تا آن زمان می‌رساندیم. این روند به نوعی کیفیت را کمی تحت الشعاع قرار می‌داد. تیم جدید ما همه روی کیفیت حساس هستیم. حضور «کنیس» هم در این آلبوم بسیار تاثیر گذار بود. او باهوش و خلاق است و کارش را خوب بلد انجام می‌دهد. من از همان ابتدا خیلی سریع با کنیس ارتباط برقرار کردم. به نظرم سابقه و شنیده‌های مشترکی در موسیقی داشتیم. خیلی زود با هم هماهنگ (همفکر) شدیم و خیلی سریع برایم تبدیل به یک دوست شد تا همکار. تونل همکاری مشترک من و کنیس است. حتی باید بگویم چیزهایی از کنیس یاد گرفتم. همیشه اگر بتوانم با کسی هماهنگ شوم و طرح‌ها و افکارم را به راحتی به اشتراک بگذارم اتفاق خوبی رخ می‌دهد. این اتفاق در بزرگ بین من و سامان رخ داد در تونل با کنیس، و در «صفر» هم با آرش. من و آرش راسخ (راسک) همیشه زیادی با هم بحث می‌کنیم. خیلی ساپورت می‌کند. نقطه مشترک ما راک است. هر دو اره برقی دوست داریم. (خنده) همکاری ما به جای جالی رسیده است. حرف هم را خوب می‌فهمیم. روی سلیقه همدیگر خیلی تاثیر گذاشتیم. در آلبوم جدید (صفر) هم بسیار تاثیر داشته است. این آلبوم همان چیزی است که همیشه می‌خواستم تولید کنم. دوست داریم همیشه خط مقدم داستان بمانیم. دوست ندارم ادا در بیاورم و خودم را تکرار کنم. آهنگ‌های زدبازی را نمی‌توانستم برای هر کسی (چه ایرانی چه خارجی) بگذارم و بگویم این بهترین کار من است. اما حالا می‌توانم این کار را بکنم. آلبومی که در راه است شاید قرار نیست جهانی شود چون کلام فارسی دارد اما قطعاً مقدمه‌ای برای حضور در بازار اینترنشنال است. صفر، خط مقدم است. البته که سورپرایزهای جالبی هم دارد. تمام آنچه دوست دارم در این آلبوم وجود دارد.

منبع: شبکه آفتاب

در ادامه بخوانید