نقدی بر فیلم نفس ساخته ی نرگس آبیار
فیلم نفس سومین فیلم بلند نرگس آبیار (بعد از«اشیا از آنچه در آیینه میبینید به شما نزدیک ترند» و «شیار 143» ) عقبگردی در کارنامه این فیلمساز جوان محسوب میشود.
بهار دختر بچهی رویا پردازیست که کل فیلم از دید او بین سالهای 56 تا 61 اتفاق میافتد.این دختر کنجکاو از هر فرصتی برای کتاب خواندن استفاده میکند. کتابهایی که مناسب سن و سال او نیست. نقطه جذاب فیلم نفس صحنههای انیمیشن ساخته شده از برداشت بهار از کتاب هاست که فرم جدیدی به فیلم داده است. در کل فیلم بیننده منتظر ظهور یک اتفاق است ولی هیچ اتفاقی نمی افتد جز در پایان فیلم. از اواسط فیلم مخاطب مدام به این فکر می کند که فیلم قرار است چگونه تمام شود. شاید مرگ دختر بچه راحت ترین و تنها ترین راه باشد. این فیلم نیز مانند فیلمهای نهنگ عنبر و 316 قصد بازی با نوستالژیِ بیننده را دارد و مثل هر دو فیلم دیگر در این امر ناکام میماند و به گونهای هجو تبدیل میشود. بلاتکلیفی در فیلم موج میزند، کارگردان از یک سو قصد نشان دادن نقاط مثبت قبل از انقلاب را دارد و از سمت دیگر برای دلگرمی مخاطب دولتی نقاط تیره را اغراق آمیز نشان میدهد که در نهایت هر دو طیف مخاطب ناراضی هستند. سادهترین انتظار مخاطب تغییر چهره دختر بچه معصوم و در عین حال هنجارشکن فیلم است که این نیز اتفاق نمیافتد. بازیِ مهران احمدی و پانته آ پناهیها هم در مرز بین کمدی و درام گم می شود و برای بیننده باورپذیر نیست. تصاوير گرفته شده با هلي شات و نماهای از بالا و استفاده بيش از حد از دوربين روي دست فيلم را به شكلي درآورده كه از قالب هاي متداول سينمايي خارج شده و به جاي خلق تصاوير حرفه اي نماهايي بي فايده از مناظر بكر گرفته شود.
در کل میتوان گفت فیلم کلاژی ست گسسته که هر قصهای در آن شروع میشود ناتمام باقی میماند…