ابر ارغوانی دنباله دار-یادداشتی بر فیلم K-pax
غروب شرق تهران شروع میشود، تکه ابری بزرگ، انگار بمب اتم ِ خجالتی نارنجی رنگی، به سمت ِ جنوب سفر میکند. روی مجسمههای وسط ِ میدانها، روی پلها و تیرهای برق سّر میخورد و پایین میرود و پشت سرش همه چیز را ارغوانی به جا میگذارد. شاید در زمان و مکانی دیگر، در دنیای خودش شاید، جایی که ابرها از آن میآیند، نابودگر بوده، ویران میکرده و پشت سرش به جای سایهروشن ارغوانی، بیماری به جا میگذاشته و اینجا بیخطر و آبنباتیست.
فیلم K-pax ، درام ِ علمی-تخیلی ساخته لیان سافتلی در سال 2001 است که از روی رمانی به همین نام ساخته شده و داستان ِ مردی شگفتانگیز را در آسایشگاه روانی روایت میکند. مرد ِ آرام، فرهیخته و عارف مسلکی که ادعا میکند از سیاره دیگری به نام K-Pax به زمین آمده. سیارهای که در آن مفهوم و شکل و زیر و زبر ِ همه چیز با شکل زمینی آن فرق دارد. عشق هست، اما عشقی دیگر. خاک هست، اما نه شبیه ِ خاک زمین. نور هست، اما نور دیگری است و ما زمینیها حتی نمیتوانیم تصورش کنیم. عارف ِ فرازمینی ِ دوستداشتنی، در طول فیلم غیب میشود، از مکانی به مکان دیگر نقل مکان میکند و دائم از سفری صحبت میکند که پیش رو دارد، فیلم گفتمان و سفر ِ دونفرهی روانکاو ِ آسایشگاه با او، و ارتباطش با زمینیها را نشان میدهد و در نهایت، با پایانی بینظیر و غیرقابل پیشبینی سفر را به پایان میرساند.
فیلم K-pax انتقادهای زیادی دریافت کرد، از ادعای یک رمان نویس آمریکایی در زمان اکرانش که فیلم دزدی از رمان او بوده و نه کتابی که اسمش در فیلم آورده میشود، تا بعضی از نظرات منفی منتقدان سینمایی. اما اگر بخواهیم فقط یک نقطه قوت برای این درام علمی-تخیلی عجیب در نظر بگیریم، بدون ِ شک موسیقی ِ متن آن است که در جهان معروف است. حتی معروف تر از خود ِ فیلم. پیانویی خیلی خیلی آرام و معمولی، اثر ادوارد شارمور، اما به دور از هرچیزی که بشود صفت ِ معمولی بر آن گذاشت. قطعهای که غربی نیست، بدون ِ شک شرقی هم نیست. منظم نیست، ترکیببند و ترجیعبند و نقطه اوج ندارد، اما به شدت منظم و حساب شدهاست، انگار نظم و ترتیبی زمینی و علمی در آن موج میزند اما در عین حال کاملا غریبهست. قطعهای که تمام ِ روح فیلم و کاراکتر اصلی ِ آن، بیگانهی آشنا، را یکجا دارد. قطعهای که به گوش همه جهان خواهد نشست، چه در غرب، چه در شرق، چه در سیارهای دور، چه بمبی ویرانگر، چه ابری ارغوانی.