زنده باد فرسایش زیبای ما! نقدی بر فیلم پله آخر
میگویند فیلمهای “هنری” نمیفروشند، مخاطب را راضی نمیکنند، پول ِ سرمایهگذار را برنمیگردانند و از این حرفها. گذشته از این که این واژه “هنری” چقدر مظلومانه و ساده لوحانه برای هر تولید ِ سینمایی و ادبی به کار میرود و سخیفتر و سخیفتر میشود، باید بگویم ” پله آخر ” ِ علی مصفا بی شک یکی از هنرمندانهترین پیوندهای ده سال ِ اخیر سینمای ایران بین ِ تصویر و کلام، بین ادبیات و سینماست.
پله آخر به شکلی، اقتباس آزاد از داستان ِ “مردگان” ِ جیمز جویس است ولی با روایتی پیچدر پیچ که همراه موسیقی ایرانی در صحنه فیلمبرداری، در باغهای اطراف تهران و در خانه نیمه تاریک داستان را پیش میبرد، شبیه ِ همان خانه قدیمی، داستان ِ آدمهایی را میگوید که روی شیب آرامی، دارند پایین میروند. ترتیب ِ اتفاقها و خط زمان ، به هم ریخته و نامرتباند. مثل بیداری بعد از یک خواب ِ بلند، وقتی آدم نمیتواند تکههای خوابش را مرتب کند. فقط میداند خوابی دیده به رنگ ِ آبی-خاکستری. با تکههای پراکندهای از روایت. فیلم که پیش میرود با زندگی ِ مشترک یک زن ِ بازیگر و شوهرش که در سایه قرار گرفته آشنا میشویم. روایت پست مدرنی از مرگ و زندگی، که همه چیزش به شکلی شیرین و غافلگیرکننده به همه چیزش ربط دارد. دو جهان ِ کاملا موازی، فیلم و واقعیت، که مدام جایشان را باهم عوض میکنند، موازی حتی در فرم و رنگ و کلمات.
مصفا برای لوکیشن داستان، هوشمندانه یک خانهی قدیمی را انتخاب کرده. لیلی، بازیگر ِ سینما و شوهرش در این خانه باهم زندگی میکنند و اولین تصویر ِ زندگی مشترکشان جلو چشم های مخاطب، دعوای آنها در آشپزخانهست. یک مرد ِ علاقهمند به زندگی، مردی که پارچه میخرد، اسکیت بازی میکند، و برای جلب ِ توجه همسرش هرکاری میکند. همسری که با پرخاشگری میگوید “اگر به تو باشه که باید بشینم تو خونه سقف رو نگاه کنم.” و خسرو جواب میدهد ” خب سقف رو نگاه کن، انقد خوبه.”
طراحی تجسمی و انتخاب اشیا در فیلم قابل تحسین هستند. زیبایی ساختمانهای درحال فروپاشی و پارچههای کهنه، موسیقی ِ سنتی که کیفیت صدای پایینش، به خوبی کیفیت ِ غمزدگی زیبای داستان را بیان میکند و رنگهای سرد ِ در حرکت، سرخابی و خاکستری در شروع، وقتی خسرو روی اسکیت بردش دارد از سرپایینی پایین میرود(موتیفی که در طول فیلم بارها در موقعیتهای مختلف تکرار میشود)، بعد در پایان ِ سرپایینی سیاه ِ لباسها و مراسم ختم. انگار کل ِ قصه سرپایینی کّندی باشد که دل ِ آدم ناگهان وقت حرکت رویش میریزد…
[button color=”green” size=”small” link=”http://www.filimo.com/m/ysgfj” icon=”” target=”false”]دیدن آنلاین پله آخر[/button]