یادداشتی درمورد فیلم مخمصه ( Heat )

مجله فرهنگی اورسی
فیلم مخمصه ( Heat )

یادداشتی درباره فیلم مخمصه

« بزرگی انسان در توانایی او از دانستن بیچارگی نهفته است» . یکی از بنیان ها که پاسکال آن را سرنوشت بشر می خواند ، در همین مفهوم گفته شده است . بزرگترین بیچارگی ی آدمی مرگ است . آن چه آدمیزاده ، با آگاهی از مرگ خود ، با زندگی خود می کند ، قدر جهان را اندازه می گیرد .
مک کالی در تاریکی رانندگی می کند . معشوقه در کنارش تسلیم نشسته و گیج و شاد خود را به سرنوشت او سپرده است . مک کالی با پشتیبان تماس می گیرد . او قرار و مدار گریز را که به اختصار برایش شرح می دهد ، اضافه می کند خائن در فلان هتل اقامت دارد و تأکید می کند « حالا دیگه آزادی ، بی خیال » . مک کالی می گوید « باشه ، بی خیال » . به تونلی می رسد و نور سفید توی ماشین ، چهره ی او و معشوقه اش را روشن می کند . نوری سفید ، بی حالت ، ماورایی . دختر در خلسه ی نور شناور می شود . یک لحظه ، دیگر نور نیست . مک کالی انتخاب می کند . چاره ای ندارد . او مرد تردید نیست . مرد ارزش های خود است و مرگ خود را به خوبی می شناسد . رنج آگاهی از سرنوشت از سایه های عمیق چهره ی او راهی به بیرون نمی یابد . خائن را باید از میان برداشت . مک كالي انتخاب نمی کند . او مجبور است . مخمصه هم اینجاست و او کنجی که در آن گیر افتاده را سر وقت رها نمی کند .
ستوان هانا نیز مرد ارزش هاست . مک کالی را می ستاید . او را هماوردی هم تراز می شمارد . هر دو تا آخرین حد به سوداهای خود وفادارند . اما مک کالی در تمام لحظات بر او برتری دارد . برتر است اما نه چون در زندگی خود موفق تر از هاناست . نه چون باهوش تر یا زرنگ تر است . نه حتی چون به هانا می‌گوید اگر‌ در مخمصه افتاد به پنج شماره خود را خلاص می کند ، در حالی که ضعف هانا را در پایبندی به محدودیت های قانون بر می شمارد . او قوی تر است چون از بیچارگی ی خود ، مرگ پذیری ی خود آگاهی ی بیشتر دارد .
نیل مک کالی فرمان را می چرخاند و خروجی بزرگراه را انتخاب می کند . در تاریکی فرو می رود و از این راه هرگز باز نمی گردد .
 
قسمتی از فیلم مخمصه رو باهم میبینیم.

در ادامه بخوانید