قسمت هشتم پادکست اورسی | لمس هستی (کمپین شنوا)
سلام. این اپیزود هشتمِ پادکست اورسیه و بخشی از کمپین شنوا ست. 15 دیماه تولد لویی بریل بود و قراره توی کمپین شنوا همراهِ 18 تا پادکست دیگه، اپیزودهایی با موضوعهای مختلف و مرتبط با نابینایان منتشر کنیم. به این امید که هم توجه و آگاهی به این جامعه جلب بشه و هم نابیناها بتونن با ابزار پادکست بیشتر و بهتر ارتباط بگیرن. پس اگه اطرافتون فرد نابینایی رو میشناسید ممنون میشیم کانال تلگرام کمپین رو به دستشون برسونید تا بتونن به همۀ اپیزودها دسترسی داشته باشن.
موسیقی و محتوای استفاده شده در این قسمت
- بخشی از فیلم رنگ خدا | ساختۀ مجید مجیدی
- Joep Beving – An Amalgamation Waltz
- اجرای Glenn Gould از قطعۀ آداجیو در دی مینور ساختۀ سباستین باخ
- Ray Charles – Ive Got a Woman
- Ray Charles – You Don’t Know Me
- صحبتهای ری چارلز در مورد نابیناییش
- اجرای فرهاد مهراد – آهنگ I believe to my soul از ساختۀ ری چارلز
- بخشی از مستند Touching the Sound
- اجرای نوبویوکی تسوجی در نیویورک
- بخشی از کتاب آن سوی تاریکی ، نوشتۀ پری زنگنه
- Pari Zanganeh – Gol
- کریشیم ترانۀ گیلکی تنظیم واروژان با صدای پری زنگنه
- اجرای ارکستر نور و امید ( از این ارکستر بیشتر ببینید و بخوانید)
- بخشی از فیلم بید مجنون ساختۀ مجید مجیدی
- قطعهای آستور پیاتزولا با شعری از خورخه لوییس بورخس
متن اپیزود هشتم پادکست | لمس هستی
روشندل، توصیف زیباییه که باهاش یه فرد نابینا رو خطاب میکنن. این اصطلاح توی ادبیات و شعر هم زیاد استفاده شده. روشدل به کسی گفته میشده که دل صاف و صادقی داشته و ضمیرش روشن و آگاه بوده.
حالا چه ربطی وجود داره بین روشنضمیر با یه فرد نابینا؟ به نظر من این شکلیه:
دیدن پر از شعبدهست. تصاویر همونقدر که میتونن به درک جهان کمک کنن، این توانایی رو هم دارن که توهمی دور از واقعیت رو به وجود بیارن. مثال هم واسهش زیاد پیدا میشه. از مثالهای خطای دید گرفته تا تکنولوژیهایی که تصاویر انتزاعی و باورپذیری رو درست میکنن.
ولی وقتی سراغ شهود و حس درونی میریم، محرکهای بیرونی کمتری تاثیر گذارن. و شاید این موضوع باعث بشه که افراد نابینا چیزها رو خالصتر و با خطای کمتری درک کنن.
شخصیتِ اصلی فیلم رنگ خدا همین تجربه رو داره. محمد، با لمس جهان به درک بیواسطهای از دنیا میرسه و با دستهاش اونقدری پیش میره که خدا رو هم پیدا میکنه.
امیر بهاری از ری چارلز میگه:
توی فیلم ری که درباره زندگی ری چارلزه و بر اساس خاطرات خودش ساخته شده کارگردان مواجه ری چارلز با زن ها رو خیلی جالب نشون داده. ری چارلز از طریق لمس دستها حدس میزنه زنی که داره باهاش گپ میزنه و شاید وارد رابطه بشه به چه اندازه و به چه شکلی زیباست. و خب این دستها همون چیزهایی هستند که ری چارلز باهاشون پیانو میزنه و لمس کردن و تصور کردن کاری که ری چارلز برای کشف زیبایی انجام می ده احتمالا شیوه شناختیه که در مورد بسیاری از نابیناها صادقه و البته شاید از همه این ها مهمتر شنیدنه و نوع شنیدن متفاوتی که نابیناها تجربه میکنند.
ری چارلز در مقطعی از زندگیش اواخر دهه 1950 و اوایل دهه 1960 به شدت درگیر مواد مخدر میشه وبه واسطه این که تمام مسائلی که باهاشون مواجهه از جمله زن و موسیقی اساسا براش امر ذهنی هستند این درگیری خیلی شدت پیدا میکنه مخدر میتونه این آدم رو که دریافت بصری از هستی نداره در اعماق ذهینات خودش فرو ببره. این مقطع زمانی که ری چارلز خیلی شوریده حاله و با غریزه و احساسات محضش پیش میره با شکوه ترین دوران زندگی هنریشه؛ تاثیر شگفت انگیزی بر فرهنگ امریکا میگذاره و نقشی که توی مسائل نژادی داره انکار ناپذیره . نمیخوام که مصرف مواد مخدر رو تایید کنم یا بگم مواد مخدر باعث چنین شکوفایی در ری چارلز شده نه ولی خب دوران ، دوران خاصیه، اساسا نیمه دوم دهه 1950 و نیمه اول دهه 1960 موسیقی عامه پسند وضعیت به خصوصی رو تجربه میکنه؛ توی همین چند سال «مایلز دیویس» دو تا سبک رو ابداع میکنه، «اورنت کُلمن» از راه میرسه راک اند رول شکوفا میشه و خود ری چارلز موسیقی گاسپل –موسیقیای که برای عبادت در کلیساست- رو به خدمت میگیره و از توش موسیقی سول رو به وجود میاره (حالا اکر اغراق نکنم باید بگم ری چارلز یکی از پدید آورندگان سوئله ولی مهمترینه) خب در چنین دورانی با نبوغی که ری چارلز داشته بالاخره کارهای درخشانی انجام داده و…. میخواستم اینو بگم که ری چارلز از نابیناییش -که بنا بوده نقطه ضعفش باشه به واسطه این اجبار که باعث شده حس شنوایی قویتری داشته باشه و جهان هنریش بیش از پیش ذهنی باشه- به عنوان نقطه قوتش بهره برده یعنی اون پدیده ای که ما به عنوان رای چارلز میشناسیم بخش عمدهش ماحصل از دست رفتن بیناییش بوده.
این رو هم بگم که موسیقی پاپ ایران بسیار مدیون ری چارلزه چون دو تا چهره با آبروش که فرهاد و فریدون فروغی هستند بشدت عاشق ری چارلز بودند حتی مشکلاتی که با اعتیاد داشتند هم بر اساس عشقشون به ری چارلز پیش اومده و دو تفسیر بسیار متفاوت از ری چارلز داشتند که خودش جای بحث مفصل داره که بمونه برای بعد.
مادر نوبویوکی روز دومی که میخواست بهش شیر بده، متوجه شد که نوزادش بر خلاف بقیۀ بچهها چشمش رو باز نمیکنه. نوبویوکی تسوجی پیانیست ژاپنی، سال 1988 نابینا به دنیا اومد.
کریسمس سالی که نوبویوکی یکی دو سالش بود وقتی مادرش داشت توی خونه آهنگ جینگل بلز رو میخوند، صدای همین آهنگ رو از اتاق کودکش میشنوه. نوبویوکی بدون اینکه کسی بهش یاد داده باشه از توی اتاق با پیانوی اسباببازی مادرش رو همراهی میکرد و این شد روال شروع تمرینهاش. آواز مادر و همراهی کودک با پیانوی اسباببازی.
تسوجی یک اجرای معروف داره که توی نیویورک انجام داده. سالن از جمعیت پر شده و بعد از اجرای آخرین قطعه، تعظیمی میکنه و مثل همیشه مربیش میاد و دستش رو میگیره و با خودش میبره پشت صحنه.
مخاطب و حسوحال این کنسرت، با بقیۀ اجراها خیلی تفاوت داره. توی فاصلهای که مردم دارن با شور زیادی تشویقش میکنن، تا برگرده و قطعۀ آنکور رو اجرا کنه، از شدت احساس صورتش پر از اشک شده.
نوبویوکی میاد روی صحنه تا قطعۀ آخر رو اجرا کنه. یکی از آهنگهای خودش رو انتخاب کرده. مرثیهای برای قربانیان زلزله و سونامی 2011 ژاپن.
توی اجرای این آهنگ غیر از نُتهای موسیقی، صدای هقهق تسوجی رو هم میشنویم.
«روزهای روشن بسرعت طی میشد تا در شبی تاریک قدم بگذارم… و بازهم پاییز. دنیایی جدید، ناشناخته و پر از صداهای بیتصویر. در یکی از خیابانهای فرعی که به جادههای قدیم شمیران منتهی میشد و مرا به خانهمان هدایت میکرد میراندم. در یک لحظه ماشین من بر زمین خیس و لغزنده که نور کم چراغها بر آن افتاده بود به سوی ماشینی که در جهت مخالف و در آن سوی خیابان پارک شده بود منحرف شد و باقی زندگی مرا نیز به سمت دیگری منحرف کرد…»
پری زنگنه، بعد از این حادثه بیناییش رو از دست میده. با این وجود از آرزوهاش دست نمیکشه و موسیقی رو ادامه میده. علاوه بر موسیقی چند کتاب هم نوشته و عنوان بینالمللیِ سفیر حسن نیت رو دریافت کرده. طی این سالها هم و غمش رو برای نابینایان گذاشته و فعالیتهای زیادی انجام داده.
بخشی که با صدای ساغر شنیدیم از کتاب «آن سوی تاریکی» بود. خانمِ زنگنه توی این کتاب داستان زندگی خودش و تجربه و چالشهای یک انسان نابینا رو با تمام جزئیات نوشته.
اوایل دهه 60 میلادی از دل موسسهای که برای حمایت و آموزش دختران نابینای قاهره تاسیس شده بود ارکستری متولد میشه که اسمش بهترین توصیف از پیغامشه. “نور و امید”
ارکستری تشکیل شده از زنان و دختران نابینا که نُت هایی با خط بریل رو به خاطر میسپارن و این قطعات پیچیده رو بدون دیدن رهبرشون، اجرا میکنن. هم نوازی و همدلی ای که انگار خودِ نور و امیده.
باهم بخشی از 20امین اجرای خارج از مصر این ارکستر رو میشنویم. این اجرا سال 2018 در نشست یونیسف پاریس انجام شده.
……………..
توی هر ارکستر رساترین مفهوم، معنای جمع و همیَته. اینجا رهبر ارکستر بعد از شمردن ضربها میره کنار و حالا این فرشتههای نابینان که کنار هم نشستن و بدون اینکه نوتها و حتی همدیگه رو ببینن این “مفهموم” رو به زیبا و خالصترین شکل به شنونده منتقل میکنن.
در ارکستر مجلسی النور والامل چه قطعهای از بتهوون اجرا بشه چه ابوبکر خیرات، این هنرمندان نابینا هستن که نقش اول رو بازی میکنن.
ممنونم که این قسمت پادکست اورسی رو هم گوش کردید. من سامانام و صدای امیر و ساغر رو هم توی این قسمت شنیدیم. امیر مجیدی هم برای ساخت این اپیزود خیلی بهم کمک کرد. همینجور از شاهین (پادکست دستکست) تشکر میکنم که ما رو به این کمپین دعوت کرد. لطفاً بقیۀ اپیزودهای کمپین شنوا رو هم گوش کنید.
لینک شنیدن پادکستهای دیگه و همینطور لینک پشتیبانی از اورسی رو توی متن قرار دادیم.
به غیر از این، توی وبسایت توضیحات و مطالب تکمیلی این قسمت موجوده.
مثل همیشه با معرفی پادکست ما به دوستانتون و همینجور نظرهایی که برامون مینویسید، خیلی دلگرممون میکنه. اورسی رو هرجا که جستجو کنید پیدامون میکنید.
دم شما گرم خداحافظ.
قطعهای آستور پیاتزولا با شعری از خورخه لوییس بورخس رو میشنویم. بورخس سی سال پایانی عمرش رو نابینا زندگی کرد. تخیل یکی از بارزترین عناثر نوشتههاش بود. داستانهایی واقعگرایانه ولی پر از جادو.