پوماک‌ ها | روستایی دورافتاده در فقیرترین کشور اتحادیه اروپا

شمیم
شمیم
عروس پوماک ها اقلیت مسلمان

ریبنووو روستایی دورافتاده واقع در رشته کوه‌های ردوپه، جنوب غربی بلغارستان.
گای مارتین | ترجمۀ شمیم شاهمردانی

اهالی روستای ریبنووو علی‌رغم چندین دهه آزار و اذیت از سوی حکومت کمونیستی اتحاد جماهیر شوروی و مشکلات اقتصادی متعاقب آن، مراسم ازدواج سنتی زمستانی را زنده نگه داشته‌اند. ساکنین ریبنووو مردم مسلمانی هستند که در گذشته با کشاورزی و کشت تنباکو روزگار خود را سپری می‌کردند، درآمد پایین در فقیرترین کشور اتحادیه اروپا، مردان خانواده‌ها را برآن داشت تا در جستجو برای یافتن کار به شهرهای بزرگ‌تر بلغارستان و کشورهای دیگر مهاجرت کنند. پوماک‌ ها درحدود 12% ازکل جمعیت بلغارستان را تشکیل می‌دهند و در میان بومیان محلی، اقلیتی شناخته شده محسوب می‌شوند. با وجود چندین دهه تلاش اتحاد جماهیر شوروی برای ادغام پوماک‌ ها ( بزرگترین اقلیت در اتحادیه اروپا) با جمعیت اکثریت مسیحیان ارتودکس، در نهایت این سیاست‌ها راه به جایی نبرد. طبق نظر برخی از پژوهشگران، مراسم ازدواج سالیانۀ روستای ریبنووو، پاسخی است از سوی اقلیت پوماک به آزار و اذیتی که حکومت کمونیستی در گذشته بر آنها روا داشته.

ریبنووو در حال حاضر یکی از دو روستایی در بلغارستان است که هنوز هم مراسم عروسی به این سبک و سیاق در آن برگزار می‌شود. با وجود بارش سنگین برف در زمستان، مردان جوان از شهرهای مرکزی بلغارستان برای برگزاری مراسم ازدواج به روستا باز می‌گردند، ازدواج‌هایی که برخی از آن‌ها از زمان تولد نوزادان به شکلی سنتی از پیش تعیین شده است.

مراسم ازدواج دو روز به طول می‌انجامد و جمعیت زیادی از روستاهای همجوار برای برگزاری آن به ریبنووو می‌آیند. روز دوم مراسم مهم‌ترین بخش آن است-روزی که با مراسم نقاشی صورت عروس همراه است و شکلی خاص به خود می‌گیرد. در مراسمی خاص که تنها بستگان زن اجازۀ شرکت در آن را دارند، چهرۀ عروس با لایه‌ای سفید رنگ و ضخیم پوشانده شده و با زیورآلات و جواهرات رنگارنگ تزیین می‌شود.

بستگان زنِ فاطمه اینوز (21 ساله)، سر، گردن و صورت فاطمه را با موادی سفید به رنگ گچ و در لایه‌ای ضخیم در طول مراسمی که بخشی از عروسی سنتی پوماک (مسلمانان) است، نقاشی می‌کنند. مراسمی که گلینا نامیده می‌شود.

موهای عروس با روسری قرمزرنگی  پوشانده می‌شود و آن را با برگ‌های طلایی و پرز زرق و برق آراسته می‌کنند.بعد از آرایش، عروس در میان جمعیت منتظر، حضور پیدا می‌کند. بنابر رسم عروسی در روستای ریبنووو، عروس اجازه ندارد تا پیش از برکت‌بخشی از سوی امام چشمانش را باز کند؛ او با چشمان بسته ازدواج می‌کند.

فکریه بکتاشوتا (عروس) که به تازگی توسط زنان فامیل و دوستان آرایش شده و صورتش نقاشی و تزیین یافته با لباس کاملا سنتی پوماکی. مراسم آرایش و تزیین عروس دو ساعت به طول انجامید و او اکنون حاضر برای ترک خانۀ پدری‌اش است. فکریه توسط پدر و برادرش همراهی می‌شود در حالیکه چشمانش بسته است و به همین صورت با آرایش و چشمان بسته در معرض دید اهالی روستا قرار می‌گیرد.

این پروژه تلاشی بود برای یافتن درکی عمیق از مفهموم ازدواج در جامعه‌ای مسلمان و کوچک در حاشیۀ اروپا.اما این پروژه به من فرصتی داد تا درکوچه پس کوچه‌های  روستا گم شوم ، در مورد احساس خود به این مکان سخن بگویم، و احوالات مردمی را روایت کنم که به فراموشی سپرده شده‌اند.

این پروژه به من اجازه داد تا در متن زندگی روزمرۀ مردم این روستا قرار بگیرم-اینکه در میان خود مرا بپذیرند، بتوانم روابطی شخصی با سوژه‌هایم برقرار  کنم و پیوندی عمیق با اهالی ایجاد نمایم. این موارد تمام آن‌چیزی است که تصور می‌کنم به دلیل کار بر روی مسائل پیچیده در مورد تحولات سیاسی، ناسیونالیسم و قدرت در مرزهای ترکیه، هیچ‌گاه قادر به پرداختن به  آن نبودم. مردمان پوماک ریبنووو به من اجازه دادند تا در طول دو سال،  بیشمار با آنها ملاقات کنم و با آنها زندگی کنم. در این میان عروسی‌های سنتی راهی بود تا بیشتر با فرهنگ مردم پوماک انس بگیرم.

با گذشت زمان و قوی‌تر شدن پیوندهایم با اهالی روستا، ترک روستا هر روز برایم دشوار‌تر می‌شد. در شخصی‌ترین، خاص‌ترین و صمیمی‌ترین لحظات مردم، توسط آنها با گرمی مورد استقبال قرار گرفته بودم. همراهی با خانواده‌ها در این زمان خاص و در این مکان خاص، تجربه‌ای منحصر به فرد در عکاسی از جهان اسلام فراتر از خاورمیانه و آفریقای شمالی برایم به ارمغان آورد. وقت‌گذرانی با زوج‌های جوان در کافه‌های پر دود، قدم زدن در روستا، گوش سپردن به گفتگوهای کوتاه بین زوج‌هایی که تلاش می‌کردند قبل از بازگشت به خانه‌هایشان، از هم بوسه‌ای بگیرند، برای من موقعیتی خاص و مکاشفه‌گونه فراهم می‌آورد. داستان اهالی این روستا ارتباطی با مسائل مهم حال حاضر جهانی ندارد، این داستان نامه‌ای عاشقانه به مردمی است که به من کمک کردند تا از کلیشه‌ها عبور کنم. این پروژه باعث شد تا به مهربانی و محبت غریبه‌ها ایمان بیاورم و فرصتی به من داد تا بدون ترس و فشارکاری ، عکاسی کنم.

در ادامه بخوانید