نگاهی به کنسرت کوارتت کاسته

سیامک
سیامک
کوارتت کاسته پیتر سلیمان پور سهیل پیغمبری

دوست داشتنشان راحت نیست. موسیقی و فکرشان ساده نیست. نغمه‌پردازی و دل بری نمی‌کنند. آوانگارد بودنشان توی ذوق نمی‌زند؛ عاریه‌ای نیست. هربار کنسرتشان (+) را دیدم شگفت زده‌ شدم و حتی گاهی وحشت کردم. ترکیب غریب و سنگینی از همه آنچه دوست دارم هستند: پراگرسیو دهه هفتاد و elp، موسیقی جز و بداهه‌پردازی، مینیمالیست‌هایی مثل رایش و نیک بچ، مقاماتِ عجیب موسیقی ایران و البته موسیقی مدرنی که هیچگاه درک نکردمش. کوارتت کاسته را باید دید نه به خاطر توجه کردن به تکنیک و سرعت دست نوازنده‌هایش بلکه برای بستن چشم‌ها. موسیقی‌شان آنقدر تصویر دارد که باید چشم‌ها را بست و تنها گوش داد اما باید در سالن بود تا وقتی چشم باز می‌کنی مرکز این نبوغ را ببینی و مطمئن باشی چنین خلقِ نابی با آن نظم و پیچیدگی در همان لحظه و همان‌جا اتفاق می‌افتد. غیر قابل پیش بینی هستند، دقیقاً وقتی انتظار داری اوج بگیرند سکوت می‌کنند و زمانی که انتظار نت‌های پایانی را داری، می‌کوبند. البته که آن‌ها قاعده دارند اما تنها خودشان این قاعده را می‌دانند و جالب اینکه این قاعده الزاماً فرم نیست. مخاطبشان هم پس از مدتی این را می‌فهمد. اما بازهم هر قطعه، دنیای جدیدی است که از دل یک قاعده‌ی تیمی بیرون آمده و با این قاعده می‌توان تا ابد موسیقی تولید کرد و هیچ کدام هم قابل پیش بینی نباشند. در عین حال به وضوح مشخص است این قطعات حاصل کار کوارتت کاسته است. اینکه چنین روندی به تکرار و عادت می‌رسد را باید صبر کرد و دید اما تا اینجا همه چیز بدیع است. اجرای دیشب اما چیزی کم داشت. آن هم پیتر سلیمانی پور بود و این کمبود هیچ ارتباطی به اینکه چه کسی جایگزینش شده نداشت. اگر بهترین نوازنده دنیا هم به جای او در این کنسرت می‌نواخت بازهم چیزی کم بود. برخی موزیسن‌ها جدا از توانشان در آهنگسازی یا نوازندگی، روحشان و نفس بودنشان مهم است. گویا زمانی که از ستریانی می‌پرسند چرا در دیپ پرپل دوام نیاوردی، می‌گوید: احساس می‌کردم سنگینی نبودنِ ریچی بلکمور روی شانه‌هایم است. پیتر دقیقاً در جای خودش بود و حالا به هر دلیلی او نیست و امیدوارم که به زودی باشد چون کاسته بدون او چیزی کم دارد.

در ادامه بخوانید